- نام: ماموریت سرخ
- ژانر: جنایی، درام، عاشقانه، انگست
- نویسنده: الهام مشایری اشتیانی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 336
نووآ جانسون که تکتیرانداز ماهر و معروفیه، تو آخرین مأموریتش شکست میخوره، فقط بخاطر اینکه میخواد از تنها قانونش پیروی کنه.
- نام: بازیچه
- ژانر: عاشقانه، انقامی
- نویسنده: مهلا حامدی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 1086
کارن نیک زاد یکی از معروف ترین و مشهور ترین خواننده های ایرانه، اما با هویت پنهان و گذشته ای تاریک! با یه برخورد تصادفی بعد از سال ها با عشق سابقه ش رو به رو میشه. شعله های کینه و نفرت تو وجودش رخنه میکنه و به فکر انتقام میوفته... انتقام از دختری که قلبش را سوزانده، و مسبب مرگ مادرش شده...
- نام: نفرین شدگان مورانثا
- ژانر: عاشقانه، فانتزی، حماسه ای، افسانه ای، بزرگسال
- نویسنده: موریگان
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 188
در دنیایی که الههی شب، عشقش را با نفرینی ابدی تاوان داده، شش نژاد نیمهانسان نیمهحیوان در دل جنگل اسرارآمیز دال فارن پنهان شدهاند؛ وارثان مرگی که فراموش نشده.در میان قانونهای آهنین قبیلهها، دو جوان برخلاف سرنوشت خود قدم برمیدارند:سایآر، دختری از قبیلهی روباهها، که چیزی بیش از خون در رگهایش جریان دارد...و والتر، گرگی زخمی که نه از قدرتش میگریزد، نه از تب جفتی که شعلهی جنون را روشن میکند.وقتی نفرین باستانی دوباره بیدار شود،چه کسی نجات مییابد؟قانونگذاران... یا قانونشکنان؟
- نام: مونالیزا
- ژانر: عاشقانه، خانوادگی
- نویسنده: آزاده دریکوندی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 3236
فَریال مظفری یه دختر ۲۷ سالهاس که مزون شخصی خودش رو داره و طراح لباسه...دختری از یک خانواده هتلدار و کاملا امروزی...یه دختر مهربون و احساساتی که کلی شور و اشتیاق داره...مزون فریال مدتیه که مشتری فروشگاه پارچه فروشی «امینی» شده. فروشگاهی که توسط یه پدر و چهار پسرش اداره میشه.خانواده امینی یک خانواده سنتی و مذهبی هستن و پسر دوم خانواده با وجود اختلاف سنی و فرهنگی که با فریال داره بهش دل میبنده...معین مردی آروم، جا افتاده و مودبه که حسابی هم دل از فریال برده ..
- نام: پیانولا
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: مرجان فریدی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 768
زیبای تاریک عمارت بزرگترین آهنگساز ایران.دختری که به خواست خودش، سالهاست در آن قصر شیشهای اسیر است.و حالا، پس از سالها، وارث خانواده برگشته…مردی با بیماریای عجیب،کسی که نمیتواند هیچ موجود زندهای را لمس کند.پیانیست نابغهای که گذشتهای تاریک و مشترکی با خزان دارد…
- نام: دلبر و پادشاه جن
- ژانر: فانتزی، جادویی، عاشقانه، اروتیک
- نویسنده: lidia foxglove
- ویراستار: وب رمان
- مترجم: راحیل
- تعداد صفحات: 392
شاید من اون دختری نبودم که کلارا می خواست باشم. این من بودم، پیش پادشاه جن ها، و نمی خواستم متوقف بشه. ده سال گذشته رو پادشاه جن ها توی غارهاش پنهون شده. درهاشو فقط برای یه هدف باز می کنه: به ازای هر شبی که یه دختر بخواد باهاش بگذرونه، یه سکه طلا میده. با وجود شهرت ترسناکش، دندون ها و چنگال هاش، دخترا سالم و سلامت برمی گردن و هیچ حرفی در موردش نمی زنن.آدم باید خیلی ناامید باشه که همچین پیشنهادی رو قبول کنه... یا خیلی کنجکاو. خب، همه میگن کنجکاوی همیشه بلای جونم بوده. زیادی باهوش برای یه دختر به این زیبایی. حالا خانواده ام در آستانه از دست دادن همه چیزه.
- نام: فاسق
- ژانر: معمایی، اجتماعی، عاشقانه
- نویسنده: دنیا
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 733
فرات، مردی ۲۸ ساله که با افکارش دست و پنجه نرم میکند؛ فارغالتحصیل رشتهی مهندسی عمران از تورنتو کانادا...بی اعتقاد است... بی اعتماد است... باور ندارد ولی سرشار از منطق است. ته قلبش به دنبال چیزیست که مغزش میخواهد اثبات کند که نیست. بعد سال های سال به وطنش بازگشته. میخواهد بماند؛ آخر یک سری مجهولات دوباره نمایان میشوند و بازی گذشته ی ناتمام، آغاز می گردد. فرات، حدود سه سال است که به بلوچستان بازگشته و دو سال است که مرکز ترک اعتیاد را در زاهدان تأسیس کرده. مرکزی که رفته رفته در تمام بلوچستان شناخته میشود. در این بین دختری که به او دل می بندد و همخونی پیدا میشود و همه چیز برایش سخت تر میشود. مدت طولانی می ماند چه برای کاری که از قبل برنامه ریزی کرده و چه کاری که روی آن تحصیلات دارد. از هر روش و راهی میرود تا حس آن دختر را بکشد؛ اما... خودش که بی حس است و افکارش در ته قلب و مغزش... طلسمشکن با پیغام های غافلگیر کننده اش
- نام: لئیم و لعبت
- ژانر: عاشقانه، ارباب رعیتی
- نویسنده: مهدخت مرادی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 477
میعاد هخامنش جوانی خوشهیبت و باخدا که در کودکی پدرو مادرش را از دست داده و گودرز خان عمویش او را زیر پرو بال گرفته، با تمام دشمنی هایی که رشید، پسر عمویش با او دارد و دست و پا میزند که سهمالرث میعاد را بالا بکشد، باز هم میعاد خانه ی عمو را ترک نمیکند…از شانزده سالگی طلافروشی عمویش را رها میکند و به عشق دختر حاج فتحالله در حجره ی فرش فروشی او مشغول میشود…سال ها میگذرد و او اسم و رسمی بین بازاریان دست و پا میکند، همانطور که او و نام اش بزرگ شده عشق پنهانِ در قلب اش هم روز به روز رشد میکند، روزی رشید پسر عموی خوش سرو زبان اش از ارومیه به تهران میاید و دست تقدیر او را با عشقِ میعاد رو به رو میکند، و دقیقا همینجا آغاز ماجراست…