












اسم رمان : عشق به شرط چاقو
نویسنده : فاطمه حیدری نیا
ژانر : عاشقانه، هیجانی، جذاب
تعداد صفحات : 432
من بد اخلاق نیستم اما خب…
قرار نیست با همه خوب باشم چون حرف زور تو کتم نمی ره؛ زیادم برام ناز نکن چون دنبالت نمیام یه جوری ترکت میکنم که صدای پام رو هم نشنوی…
پایان خوش.
خلاصه رمان :
خانم… خانم
چشمانم را آروم باز کردم و به مهماندار که خبر رسیدمان را میداد نگاه کردم، چند بار پلکهایم را باز و بسته کردم تا بهتر ببینم.
یه کش و قوسی به بدنم دادم و بعد مانتو و شالم را صاف کردم و از هواپیما خارج شدم و با قدمهای بلند خودم را به داخل فرودگاه رساندم و وسایلم را تحویل گرفتم و از فرودگاه خارج شدم.
کشون کشون به سمت پیادهرو رفتم و دستم را برای تاکسی بلند کردم ولی تاکسیها با سرعت از کنارم رد میشدند. دیگر داشت اعصابم خورد میشد، که یه تاکسی کنار پایم ترمز کرد. شیشه را پایین آورد، یه مرد حدوداً پنجاه ساله با ته ریش سفید بود که خطاب به من گفت:
-خانم کجا میری؟ -سعادت آباد -بیا بالا دخترم
لبخندی زدم و در عقب را باز کردم. خواستم سوار شم که یکی از عقب بازوم را کشید و منو به سمت خودش برگرداند. وقتی برگشتم با یه پسر حدوداً بیست و هفت ساله چشم تو چشم شدم. پسرهی روانی تو روز روشن میخواست مزاحم بشه…
یه چشم غره بهش رفتم و بازوم را از داخل حصار دستهاش بیرون کشیدم و با صدای بلند گفتم:
-آقا مگه خودت خواهر و مادر نداری که مزاحم دختر مردم میشی. -من فقط …
نذاشتم ادامه بده و گفتم:
-بذار خودم بگم. دیدی یه دختر تنهام، خواستی شماره بدی، خجالت هم خوب چیزیه.