- نام: طوفان عقیق
- ژانر: ماجراجویی، هیجانی، معمایی، فانتزی، خشن، تراژدی، بزرگسال، عاشقانه
- نویسنده: ربکا یاروز
- ویراستار: وب رمان
- مترجم: پریسا اسکندری
- تعداد صفحات: 822
ویولت بیست ساله قرار بود وارد ربع کاتبان شود و زندگی آرامی در میان کتاب ها و تاریخ داشته باشد. اکنون، ژنرال فرمانده که به عنوان مادر سرسخت او نیز شناخته میشود به ویولت دستور داده است که به صدها نامزدی که در تلاش برای تبدیل شدن به نخبگان ناوار هستند بپیوندد: اژدها سواران.دوستان، دشمنان، عاشقان.همه افراد در کالج جنگ بسگیات یک دستور کار دارند زیرا پس از ورود،تنها دو راه وجود دارد: فارغ التحصیل شوید یا بمیرید.
- نام: دروازه جهنم
- ژانر: عاشقانه، تخیلی، ترسناک، ماجراجویی، انتقامی، فانتزی
- نویسنده: پونه سعیدی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 31
من سالها تنهایي رو انتخاب کردم تا نه باعثِ مرگ کسی باشم و نه بانیِ عذابِ بشریت ....ترجیح دادم تنهایی عذاب بکشم و شومی سرنوشتم رو به دوش بکشم ، اما همیشه عذاب راه جدیدی برای رسیدن بهت پیدا میکنه!...
- نام: زیبای تاریک
- ژانر: عاشقانه، فانتزی، بزرگسال
- نویسنده: غزل سرخ
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 1139
هه سو دختر انسانی که با گرفتن دعوت نامه ای که هر هزار سال یک بار به آدمای خاص داده میشه به قصر آسمانی میره هامین که الهه آتش رو مجبور میکنه استادش بشه درست وقتی که عاشقه هامین میشه چیزایی رو از گذشته میفهمه که باعث میشه از بهشت بندازنش بیرون....
- نام: نفرین شدگان مورانثا
- ژانر: عاشقانه، فانتزی، حماسه ای، افسانه ای، بزرگسال
- نویسنده: موریگان
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 188
در دنیایی که الههی شب، عشقش را با نفرینی ابدی تاوان داده، شش نژاد نیمهانسان نیمهحیوان در دل جنگل اسرارآمیز دال فارن پنهان شدهاند؛ وارثان مرگی که فراموش نشده.در میان قانونهای آهنین قبیلهها، دو جوان برخلاف سرنوشت خود قدم برمیدارند:سایآر، دختری از قبیلهی روباهها، که چیزی بیش از خون در رگهایش جریان دارد...و والتر، گرگی زخمی که نه از قدرتش میگریزد، نه از تب جفتی که شعلهی جنون را روشن میکند.وقتی نفرین باستانی دوباره بیدار شود،چه کسی نجات مییابد؟قانونگذاران... یا قانونشکنان؟
- نام: دلبر و پادشاه جن
- ژانر: فانتزی، جادویی، عاشقانه، اروتیک
- نویسنده: lidia foxglove
- ویراستار: وب رمان
- مترجم: راحیل
- تعداد صفحات: 392
شاید من اون دختری نبودم که کلارا می خواست باشم. این من بودم، پیش پادشاه جن ها، و نمی خواستم متوقف بشه. ده سال گذشته رو پادشاه جن ها توی غارهاش پنهون شده. درهاشو فقط برای یه هدف باز می کنه: به ازای هر شبی که یه دختر بخواد باهاش بگذرونه، یه سکه طلا میده. با وجود شهرت ترسناکش، دندون ها و چنگال هاش، دخترا سالم و سلامت برمی گردن و هیچ حرفی در موردش نمی زنن.آدم باید خیلی ناامید باشه که همچین پیشنهادی رو قبول کنه... یا خیلی کنجکاو. خب، همه میگن کنجکاوی همیشه بلای جونم بوده. زیادی باهوش برای یه دختر به این زیبایی. حالا خانواده ام در آستانه از دست دادن همه چیزه.
- نام: بازوبند های طلایی
- ژانر: عاشقانه، فانتزی، معمایی
- نویسنده: Aramis H
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 393
پسری به نام کای، با بالهای طلایی در آسمان مصر به پرواز درامد.او در کودکی گم شد و مردی که به تازگی همسر و فرزندش را ازدست داده بود، سرپرستی او را به عهده گرفت.کای سال ها بعد برای علاج این مرد مهربان،عازم سفر ماجراجویانهای می شود که حقایق زیادی را آشکار خواهد ساخت…
- نام: بال هایی از پرتوی ستاره
- ژانر: فانتزی، عاشقانه
- نویسنده: الیسون سافت
- ویراستار: وب رمان
- مترجم: الی و مونا نصر
- تعداد صفحات: 459
قرنهاست که در پیکسی هالو هیچ پریای از فصول گرم پا به جنگلهای زمستانی نگذاشته، و گرچه بیشتر پریان از افسانههای هیولاهایی که در سرزمینهای یخزده پرسه میزنند هراس دارند، کلارین نمیتواند در برابر زیبایی سرد و بیتکلف زمستان بیتفاوت بماند. اما زیر نگاه مراقب ملکهی کنونی و وزیران فصلی، کلارین فرصتی برای غرقشدن در رویاهایش ندارند، زیرا روزهای منتهی به تاجگذاریاش به سرعت در حال سپری شدن هستند.تا اینکه خبر ورود هیولایی از زمستان به بهار به قصر میرسد. کلارین این تهدید را فرصتی برای اثبات شایستگیاش در نقش جدیدش میبیند. اما به جای یافتن هیولا در مرز زمستان، با میلوری، نگهبان جوان جنگلهای زمستانی روبهرو میشود. و با هم، پیوندی نامتعارف میسازند و برای نجات سرزمینهایشان همراه میشوند.
- نام: جفت حراج شده اورک
- ژانر: فانتزی، تخیلی، بزرگسال، هیولایی، اورکی
- نویسنده: veronika kane
- ویراستار: وب رمان
- مترجم: راحیل
- تعداد صفحات: 551
وقتی اون اورک گنده و ترسناک روم قیمت گذاشت، فکر کردم زندگیم تموم شده. ولی شاید تازه شروعش بود؟تو شب ماه کامل نیمه زمستون، دزدا منو از تنها خونهای که میشناختم کشیدن بیرون و روی یه صندلی تو یه میخونه زیر نگاههای مردای کثیفی که داشتن رو معصومیتم قیمت میذاشتن، وایسوندم. اما بعدش اون سایه تو گوشه، پیشنهاد برنده رو داد و فهمیدم اون شبیه هیچکس دیگهای نیست که تا حالا دیدم.حالا من مالِ تورولک، تکاور و سرباز ارشد قبیله بلادفایر هستم و هیچکدوممون نمیدونیم این یعنی چی...اون منو از راه سنگهای ایستاده بین دنیای انسان ها و دنیای اورک ها به دنیای خودش برده، جایی که فهمیدم هیچچیزی اونطور که همیشه به نظر میرسیده نیست. تورولک یه مأموریت داره و هرچی بیشتر با نگهبان جدیدم میگذرونم، بیشتر میفهمم که شاید بتونم کمکش کنم..همونطور که اون به من کمک کرده..