- نام: طاغوت
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: دلیار
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 1847
ماشینش را باز می کنم و خودم را در صندلی سمتِ شاگرد جای می دهم. صدای شُر شُرِ باران بر سقف ماشین سکوت بینمان را می شکند و من هم چشم می دوزم به قطره های درشت باران به روی شیشه که سعی در پیشی گرفتن از هم دارند.اما طولی نمی کشد که صدای گرفته اش این سکوت را می شکند:-از کارت مطمئنی؟به سمتش سر می چرخانم و این بار با دقت به صورتش خیره می شوم؛ به ته ریش هایِ جذابش، به لب هایی که هنگام حرف زدن قلوه ای می شوند. و در آخر به چشمان سبزش که جنگل را در خود نقاشی کشیده بودند.اما من همان هستم. هیچ چیزی در دلم تکان نمی خورد و این را مطمئنم.
- نام: تیتراژ آخر زندگیم
- ژانر: عاشقانه، مافیایی
- نویسنده: صبا طهرانی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 215
صحرا دختری که زندگی تکراری خودش رو سپری میکنه، ناخواسته گیر اتفاقات عجیبی میافته. داستان از یه تاکسی شروع میشه، نه یه تاکسی معمولی، یه تاکسی مرگآور! رانندهش آقاست؟ نه. میشه گفت همهچیز از اونجایی شروع شد که رانندهی خانم ما مقابل یک مرد عجیب قرار میگیره، اما فقط اون نیست و تو خونهی صحرا هم اتفاق عجیبی میافته.
- نام: اون کیه
- ژانر: عاشقانه، طنز، روانشناسی
- نویسنده: حانیا بصیری
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: ۲۳۵
"آنا بعد از ده سال دوری به ایران برمیگردد. در فرودگاه با مرد جوانی روبهرو میشود. مردی که انگار او را خوب میشناسد! او با صمیمیت با آنا حرف میزند و نشانه هایی به او میدهد که آنا متعجب میشود! اما مشکل اینجاست...آنا او را نمیشناسد.مرد گمان میکند آنا با او شوخی میکند و قبل از رفتن به او یاد آوری میکند که قولی که به او داده را فراموش نکند!
- نام: جوکر
- ژانر: عاشقانه، هیجانی، غمگین
- نویسنده: سوگند احمدی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 2292
باران دختری با ظاهری پسرانه و اخلاق خاص، به دنبال جوکر برای انتقام میگردد؛ جوکری که از تیمارستان فرار کرده و کشتن آدمها یک تفریح برایش محسوب میشود. جلد سوم، سالهای بعد را روایت میکند که گذشتهها بار دیگر تکرار شده؛ جوکر پسرش را طوری تربیت کرده که از خودش بدتر شود. آرمین پسری خشن و قاتل که مثل جوکر قاچاقچی بزرگی شده ولی با ورود دریا دختری معتاد و مظلوم به عنوان گروگان، همه چیز تغییر میکند. جلد چهارم، دربارهی جانان دختر آرمین است؛ دختری خشن و بیاحساس که ژن پدرش را به ارث برده.
- نام: آخرین گلوله
- ژانر: عاشقانه، هیجانی، پلیسی، مافیایی
- نویسنده: نیلوفر سامانی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 2159
سرگرد بردیا محمدی پس از ماه ها تلاش برای دستگیری امیرسام دلاوری با شکستی بزرگ مواجه میشود.اما این باخت قرار نیست تنها امتحان وی باشد!امیرسام که عضوی از مافیا بزرگ کشور است برای جبران خسارت های وارد شده تصمیم به ربودن بهار ،خواهر بردیا میگیرد.سرگرد جوان ما برای نجات خواهر اش با این باند مواجه میشود و این رویداد سبب آشکار شدن رازی بزرگ میشود!رازی که زندگی همه را دگرگون میکند.
- نام: زمستان ابدی
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: کوثر شاهینی فر
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 622
“زمستان ابدی” روایتی از عشقی است که در سردترین روزهای زندگی شعلهور میشود. شخصیتهای این داستان درگیر چالشهایی هستند که قلبشان را در معرض یخزدگی احساسات و گرمای عشق قرار میدهد. روابط پیچیده، تصمیمات سخت و سرنوشتی نامعلوم، این رمان را به یک داستان پرکشش تبدیل کرده است ...
- نام: ششمین همزاد
- ژانر: عاشقانه، فانتزی
- نویسنده: خانم وکیل
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 1709
مینویسیم و سِیر میکنیم در زندگی دختری که نه خاص است و نه جذاب!نه نیروی الهی دارد و نه خال هندو!خودش است و پا به مکانی میگذارد که نباید..آرزویی محال آویزهی گوشش میکند و پریزادی قاتل میشود.درست؛ در شامگاه تولد دشمنش، باید قلب شش همزاد خود را در آورده و با جوی خونهایشان غسل توبه کند! اینگونه خدا میپذیرد، طبیعت قبول میکند و او توان کشتن موجودی را پیدا میکند که عمری ابدی دارد!انار، دختری که خواهرش رو به طرز مشکوکی از دست داده! حالا اون دنبال اینه که با احضار روح خواهرش دلیل قتلش رو بفهمه و ...چی میشه که به خودت بیای و بجای روح، یک خوناشام احضار کرده باشی؟اونم توی عصری که همچین چیزهایی غیرباوره و حالا یکیشون مقابلمون ایستاده... ؟!
- نام: فریاد سرخ
- ژانر: عاشقانه، پلیسی، فانتزی
- نویسنده: میترا حاجیان
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 1352
تو روستای پدریم عاشق دختری شدم که برادرش ، بردارم رو سَر نوبت آبیاری درخت ها کشت بابام واسه انتقام رفت و اونم شد قاتلِ کسی که پسرشو کشت . بابای عشقم شرط گذاشت که وقتی از خون پسرش میگذره که بشم شوهر دختر نابینا و فلجش داشتم دختری رو عقد میکردم که عاشق خواهرش بودم سر سفره ی عقدعشقم بالای سرمنو خواهرش قند میسابید و عاقد منتظر بله گرفتن بود که در باز شد و خبر آوردن بابام توی زندان …