- نام: شروعم کن تو میتوانی
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: نسترن فتحی اجیرلو
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 806
«یک قلب شکسته، یک زندگی بی.هدف، و رنجی که هرگز پایان نمییابد...او دختری است که دنیا به او خیانت کرده؛ نه با یک بار، که بارها و بارها. از عشق رانده شده، از آدمهای اطرافش زخم خورده، و حالا فقط یک پوستهی خالی است که با لبخندی مصنوعی از کنار همه میگذرد. اما یک نفر، فقط یک نفر، جرأت میکند وارد این زندگی پر از درد شود. کسی که میداند نجات او خطرناک است، اما باز هم قدم پیش میگذارد. آیا این ناجی میتواند بارانی از نور باشد بر زندگی تاریک او؟ یا اینکه این بار هم تقدیر، قلبش را میشکند؟»
- نام: نبض اندراج
- ژانر: عاشقانه، هیجانی
- نویسنده: فاطمه اسرا فرامرزی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: ۱۳۰۳
«تصمیم ویتنا بین عشق و خانواده، یک کابوس اخلاقی واقعی است: چطور میتوانی کسی را که نفسهایت با او معنا پیدا میکند رها کنی، آن هم برای کسی که بودنش اساس هویت توست؟ این رمان، مثل یک میکروسکوپ به ذهن قهرمان زن میرود و نشان میدهد که گاهی عشق واقعی یعنی گذشتن از عشق... حتی اگر این انتخاب، بخشی از روح را برای همیشه خاموش کند.»
- نام: شاهزاده ترک
- ژانر: عاشقانه، معمایی
- نویسنده: نینا دهنو
- تعداد صفحات: 4882
هاکان بیگ نه مرد عشق بود، نه قهرمان... او محصول یک ذهن شکسته بود؛ تکهتکه شده بین اوج شیدایی و حضیض افسردگی. سالها انتقام سوختش را میکشید، تا اینکه در خیابانهای تهران، لیلا را دید—نورِ نابِ یک دختر هفدهساله که انگار از دنیای دیگری آمده بود.ولی لیلا ترسید. ترسید از آن نگاهِ پر از آتش، از آن عشقِ بیمارگونه. و وقتی "نه" گفت، هاکان بیگ در آستانهٔ فروپاشی روانی قرار گرفت. حالا تنها راهش وسواسِ تصاحب بود. آیا این عشق بود؟ یا فقط یک توهمِ دیگر از ذهنِ آشفتهٔ مردی که هرگز یاد نگرفته بود چگونه سالم دوست بدارد؟ شاید پایان این داستان از همان اول نوشته شده بود...
- نام: سناریو ماه و ماهی
- ژانر: عاشقانه، کلکلی، اجتماعی
- نویسنده: ناشناس
- تعداد صفحات: ۱۴۶
دستِ گرمش روی کمرم سنگینی میکرد. "گرسنهای؟" دروغِ نازکی برای پنهان کردن آنچه هر دو میدیدیم: کبودیِ انگشتمانند دور گردنش، مثل حلقهای از یک دعوای خاموش.واکنشم غریزی بود: پرت کردن دستش، فرار با قدمهای لرزان. باد به صورتم میخورد، ولی صدای ضربان قلبم از آن هم بلندتر بود. وقتی درِ خانه را پشت سرم کوبیدم، تازه فهمیدم دارم از چه فرار میکنم—نه از او، از این که میترسیدم جواب را بدانم...
- نام: خاله بازی
- ژانر: اجتماعی
- نویسنده: بلقیس سلیمانی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: ۲۴۳
"خالهبازی"؛ سومین اثر از سهگانهٔ بلقیس سلیمانیاین رمان در نگاه اول داستانی زنانه به نظرمیرسد، اما با پیچیدگیهای روایی و شخصیتپردازیهای عمیق، به اثری اجتماعی بدل میشود. محور داستان حول زندگی "ناهید" میچرخد، زنی که درگیر تنشهای عاطفی و ناباروری است و این مسئله باعث ورود زنان دیگر به زندگی مشترکش میشود. با پسزمینهٔ تاریخی دههٔ 60، اثر از کلیشههای بازاری فاصله گرفته و با روایت دوگانهٔ شهری و روستایی (بهویصف توصیفهای زنده از روستای گوران)، عمق و جذابیت خود را حفظ میکند.
- نام: بازی عروس و داماد
- ژانر: اجتماعی، درام
- نویسنده: بلقیس سلیمانی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 104
«عروسی بازی» داستان زریِ بامزه (!) است که با وجود IQ یهذره بالاتر از گیاهان آپارتمانی، عاشق نقشبازی کردنِ عروس بودنه! خانوادهاش که از دستش جون بهلبشون رسیده، یه داماد قلابی (عباسِ بیچاره) رو وارد ماجرا میکنن تا یه عروسی فیک برگزار کنن. اما ماجرا به همین سادگی تموم نمیشه: زری هر روز با چسبیدن به عباس و اجبارش به پوشیدن لباس داماد، زندگی رو به کام همه تلخ میکنه! آخرش هم تصمیم میگیرن با «کشته شدن» عباس (!) از شر این بازی خلاص بشن... اما ای وای! زریِ بیغَم بعد از چهلم، دوباره تو کوچهپس کوچهها دنبال شوهر جدید میگرده تا بازی محبوبش رو از سر بگیره!
- نام: به هادس خوش آمدید
- ژانر: اجتماعی، درام
- نویسنده: بلقیس سلیمانی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 206
این رمان داستان رودابه، دختری از خانواده سرشناس شیخخانی در کرمان را روایت میکند که برای تحصیل و فرار از محدودیتهای خانوادگی به تهران میآید. در بحبوحه جنگ ایران و عراق و موشکبارانهای تهران، احسان (نامزد رودابه) و خانوادهاش ترجیح میدهند که او به جای خوابگاه، نزد یوسف، دوست بازنشسته شرکت نفت خانواده برود. یوسف که سالهاست در انزوا و با اعتیاد به الکل و سیگار روزگار میگذراند، در ابتدا با رودابه رفتار محبتآمیزی دارد، اما شباهت او به زلیخا (عمهاش که یوسف روزی عاشقش بود) و خشم فروخوردهاش از شیخخانیها، مسیر رابطهشان را به سوی فاجعه تغییر میدهد.
- نام: اشک سرد
- ژانر: عاشقانه
- نویسنده: زهرا سلطانی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: ۳۷۷
بهار، دختر جوانی که در کودکی خانوادهاش را در یک سانحهٔ رانندگی از دست میدهد، نزد عمهاش بزرگ میشود. با وضعیت مالی نامناسب، به عنوان منشی در یک شرکت معتبر کار میکند، غافل از اینکه رئیس شرکت، "آرمان"، دوست صمیمی برادر ناشناختهاش است—برادری که وجودش از او پنهان شده بود. با نزدیک شدن به آرمان، احساساتش شعلهور میشود، اما کشف میکند او همسر و فرزندی دارد...