در میان مارپیچهای یک بازی ذهنی پرالتهاب، مانا با آندریاس پیپر آشنا میشود؛ مردی که ایمان ندارد و خدای یگانه را انکار میکند. با این حال، گرایشی غریب میان آن دو پدید میآید. اما هنگامی که مانا از سختترین مرحلهی بازی میگذرد، ناگهان با قاتلی بیرحم مواجه میشود—کسی که خارج از بازی «قدرت ذهن» است، اما تقدیر مانا را در دستان خونین خود میفشرد...
کریس سعی میکند مانا را متوقف کند، اما او گوش نمیدهد. سائوپائولو، با آن هیاهوی مرگبارش، شاهد ورود دختری ایرانی است که میخواهد قاتل آندریاس را پیدا کند. اما مانا خبر ندارد که با این تصمیم، خود را در تلهای مرگبار انداخته است. آیا زنده میماند تا حقیقت را کشف کند؟ و وقتی بفهمد قاتل، همان کسی است که به او نزدیک شده، چه واکنشی خواهد داشت؟...