وب رمان
دانلود رمان فتنه گر pdf |اثر ریحانه نیاکام
  • نام: فتنه گر
  • ژانر: عاشقانه، معمایی
  • نویسنده: ریحانه نیاکام
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 2130

دانلود رمان فتنه گر pdf |اثر ریحانه نیاکام

 

اسم رمان : فتنه گر

نویسنده : ریحانه نیاکام

ژانر : عاشقانه، معمایی

تعداد صفحات : 2130

نازگل و مادرش طناز با اختلاف سنی چهارده سال به همراه بی بی زندگی می‌کنند… طناز برای اینکه سالن آرایشگاهش رو بزرگتر کنه باید نقل مکان کنه که در این جابه جایی با مردی برخورد می کنه که زیادی آشناست…

خلاصه رمان :

نازگل ناراحت شد و با نگرانی از حال بی بی گفت: نمی‌دونم وقت نشد بپرسم اما تو ای سی یو هست و می‌دونم این دفعه حتما حالش خیلی بده…

دلم بدجور !!!…شور میزنه، کیسان دلداریش داد: بد به دلت راه نده، دعا کن هرچی زودتر حالشون بهتر بشه…!

نازگل کمی دیگر خودش را جلو کشید و با لحنی مظلوم و معصومانه گفت من دعا بلد نیستم آقا کیسان ولی شما که بلدی برای بی بیم می‌خونین…؟!!

کیسان دلش لرزید… این چشم هایی که با خواهش داشتند از او می‌خواستند تا دعا کند را چه می‌کرد؟

این دختر داشت با او و ایمانش چه می کرد که داشت غرق می شد درون چشم‌هایی که نامحرم ترین و ممنوعه ترین فرد در تمام زندگیش بود…؟!

نگاه گرفت و چشم بست و زیر لب شروع کرد به استغفار کردن… نازگل کمی خود را نزدیکتر کشاند و مظلومانه گفت: آقا کیسان دعا می‌کنین؟!

دست کیسان مشت شدند و بدون نگاهی جانب دخترک گفت: خدا قبول کنه منم دعا می کنم… بریم داخل بیمارستان…!!!

نازگل اخم کرد و با خودخواهی گفت: فعلا عصبانی هستم و نمی خوام با طناز حرف بزنم…!

کیسان متعجب شد که نازگل ادامه داد: من و می رسونین خونه…؟_ولی…؟

آقا کیسان من می‌خوام برم خونه اگه نمی‌برین با تاکسی برم؟

نه این چه حرفیه فقط تعجب کردم که مگه نمی‌خواستین بی بی خانوم رو ببینین…؟!

نازگل موهای فر ریخته شده توی صورتش را کناری زد:اون الان بی‌هوشه نمیزارن پیشش باشیم.

کیسان همان طور نگاهش می‌کرد که نازگل شماره سیاوش را گرفت و گفت سلام سیاوش من با آقا کیسان میرم خونه…

ناراحتی دخترم؟نازگل لبخند تلخی زد:من و طناز بعضی وقت ها اینجوری میشیم…

مواظب مامانم باش و عوض اینکه نگران من باشی دل ننم و به دست بیار… الان بهترین فرصت برای مخ زدنه…!!!

سیاوش خندید:برو پدر صلواتی… مواظب خودت باش کاری داشتی بهم زنگ بزن… شب طناز رو میارم…!!

تماس که قطع شد به کیسان نگاه کرد و گفت: من و می برین…؟!

کیسان سری به تاسف تکان داد که چگونه معطل یک بچه شده که این گونه زابراهش کرده بود… بفرمایید سوار شید…

خلاصه کتاب
نازگل و مادرش طناز با اختلاف سنی چهارده سال به همراه بی بی زندگی می‌کنند... طناز برای اینکه سالن آرایشگاهش رو بزرگتر کنه باید نقل مکان کنه که در این جابه جایی با مردی برخورد می‌کنه که زیادی آشناست... 
خرید کتاب
50,000 تومان
https://webroman.ir/?p=5290
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!