وب رمان
دانلود رمان مافیا و فرشته اش جلد اول با لینک مستقیم pdf |اثر laylah james
  • نام: مافیا و فرشته اش
  • ژانر: مافیایی، درام، انتقامی، عاشقانه
  • نویسنده: laylah james
  • ویراستار: وب رمان
  • مترجم: Asropata
  • تعداد صفحات: 637

دانلود رمان مافیا و فرشته اش جلد اول با لینک مستقیم pdf |اثر laylah james

 

اسم رمان : مافیا و فرشته اش

نویسنده : laylah james

ژانر : مافیایی، درام، انتقامی، عاشقانه

تعداد صفحات : ۶۳۷

 

همه می‌ترسند، حتی سایه‌هاشان. من برای عشق نیامده‌ام—برای مرگ آمده‌ام. می‌خواهم هر عضوِ آن خانواده‌ی جنایتکار را نابود کنم. پس وقتی یک غریبه‌ی زخمی به دنبال پناه زیر تختِ من می‌خزد، به او رحم نمی‌کنم. او فقط یک مهره است… و من بازی را تنهایی ادامه می‌دهم.”**

خلاصه رمان :

حین رانندگی بدنم از تنش می‌لرزید مرد ساکت بود اما هوای اطرافش شدید و سنگین بود وقتی ماشین بالاخره متوقف شد منقبض شدم وقتی در رو باز کرد قلبم به تپش افتاد،

منتظر واکنشش بودم ولی اون فقط از ماشین پیاده شد و در پشت سرش بسته شدبعد، سکوت مطلق نفس راحتی کشیدم بدنم از حالت انقباض در اومد.

در امان بودم بعد از چند دقیقه منتظر موندن روی زانوهام بلند شدم و از پنجره دودی به بیرون خیره شدم نفس نفس زدم چشمام از شوک گشاد شدن،

زیبایی اون طرف پنجره نفسم رو بند آورد به راه دایره ای طولانی با درخت‌های کاج و مجسمه های شیشه ای قرمز بلند وجود داشت.

درختچه های زیبا فواره ای غول پیکر رو در وسط راه احاطه کرده بودن آبنمای مرکزی مسحور کننده بود از کاشی‌های سرامیکی لعاب دار ساخته شده بود و با گل احاطه شده بود،

می‌تونستم درخت‌هایی رو از دور ببینم که از مسیر طولانی به سمت دروازه اصلی ادامه داشتن،

همه جا آروم بود وقتی مطمئن شدم تنها هستم سریع در رو باز کردم و بیرون اومدم وقتی از املاک پدرم خارج شدم هوا هنوز تاریک بود سحر کم کم نزدیک می شد ولی حالا نور خورشید روشن شده بود مجبور شدم پلک بزنم تا به نور خیره کننده عادت کنم.

برگشتم لال شدم این زمین خیلی بزرگتر از زمین پدرم به نظر می رسید.

اطراف ورودی عمارت ستون‌های مرمر سفید قرار داشت برجها با گنبدهای نقره ای پوشیده شده بودن و سنگ کاری‌های پیچیده دیوارها رو تزئین می‌کردن و در انتها یه در بزرگ چوبی دوبل وجود داشت که احتمالاً بیش از اون چیزی که تصور می کردم هزینه برداشته بود.

باید به آدم خوب تو این دنیای بی رحم باقی مونده باشه وقتی سحر نزدیک شد اونقدر خسته بودم که دیگه نمی تونستم ادامه بدم،

دیگه تو جنگل نبودم کنار جاده ای متروک بودم می‌دونستم املاک پدرم حومه شهر نیویورک او چیزی در مورد اینکه یه روز به کل شهر حکومت می کنه گفته بود.

ولی فعلا برای یه نفر دیگه بود یکی قدرتمندتر از اون کنار جاده لنگان لنگان ادامه دادم تا اینکه به خونه ها رسیدم نفس راحتی از لبام بیرون رفت،

من در امان بودم یکی پیدا می‌شد کمکم کنه به سمت یکی از خونه ها رفتم و به آرومی در رو زدم پیرزنی در رو باز کرد و با دیدن من نفس نفس زد،

قبل از اینکه بتونم چیزی بگم در رو به صورتم کوبید چشمام گرد شدن و با تعجب به در بسته خیره شدم چی؟ مشتم بالا اومد تا دوباره در بزنم ولی از گوشه چشمم چیز دیگه ای دیدم…

خلاصه کتاب
همه می‌ترسند، حتی سایه‌هاشان. من برای عشق نیامده‌ام—برای مرگ آمده‌ام. می‌خواهم هر عضوِ آن خانواده‌ی جنایتکار را نابود کنم. پس وقتی یک غریبه‌ی زخمی به دنبال پناه زیر تختِ من می‌خزد، به او رحم نمی‌کنم. او فقط یک مهره است... و من بازی را تنهایی ادامه می‌دهم."**
خرید کتاب
60,000 تومان
https://webroman.ir/?p=5864
لینک کوتاه:
دیگر آثار
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    ورود کاربران

    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!