وب رمان
دانلود رمان نقطه ویرگول pdf |اثر نسا حسنوند
  • نام: نقطه ویرگول
  • ژانر: عاشقانه، مافیایی
  • نویسنده: نسا حسنوند
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 1240

دانلود رمان نقطه ویرگول pdf |اثر نسا حسنون

 

اسم رمان : نقطه ویرگول

نویسنده : نسا حسنوند

ژانر : عاشقانه، مافیایی

تعداد صفحات : 1240

سپیده، پس از مرگ فرزندش، دیگر دلیلی برای زندگی نمی‌بیند—تا اینکه شادمهر، وارث خاندانی اسرارآمیز، به او پیشنهادی عجیب می‌دهد: “اگر به من فرزندی بدهی، تو را به گذشته برمی‌گردانم تا کودکَت را نجات دهی!” اما این معامله چه قیمتی دارد؟ و آیا واقعاً می‌توان با سرنوشت چانه زد؟

خلاصه رمان :

تمام طول راه را سر به شیشه چسباندم و به حال زارم گریستم،نم نم باران تق تق به شیشه ها می‌کوبید و برعکس همیشه به جای آرامش گرفتن از آن داغ دلم را سنگین تر می کرد.

آخ از دختر زیبایم…. آخ از بی گناهی‌اش که به جرم نکرده با درد و عذاب مرد. دقایق کوتاه طولانی تر از هر وقتی گذشت.

چشم انتظاری و بی قراری من طولانی اش کرده بود‌با این حال گذشت و بالاخره رسیدیم.

از ماشین پیاده شدم و این بار تمام دردهای جسمم را به فراموشی سپردم تا هرچه سریع تر چشم انتظاری ام را به پایان برسانم.

قبرستان خلوت بود و غرق در سکوتی و هم آور زیاد راه نرفتیم که مرد قدم هایش را متوقف کرد و نگاه بغض آلود من به کنار پایش رسید.

تپه‌ی کوچکی از خاک و لایه‌ای مشما رویش که باران خاک ها را نشورد دیگر چشم‌هایم چیزی جز همان تکه برآمدگی از خاک را نمی دید.

به سمتش پا تند کردم و بی توجه به کثیف شدن لباس‌ها کنارش زانو زدم و و آغوشم را به رویش باز کردم.

سرد خیس و آزاردهنده بود آغوش دخترکم برعکس همیشه نه لطیف بود و نه پر از گرما‌خش خش پلاستیک جای گریه های ضعیفش هنگام گرسنگی را گرفته بود و گوش من زنگ می‌زد از پیچیدن خاطرات کوتاهش در سرم.

از ته دل زار زدم آخ مامان… آخ دورت بگردم… پاشو دردت به جونم…پاشو چرا مامان رو تنها گذاشتی؟ چرا جگرم رو خون کردی دور چشم هات بگردم؟

خدایا من چه میکردم با این غم؟ چگونه میخواستم زیر این آوار دوام بیاورم و دم نزنم.

میان هق هق هایم لب زدم داشتم میومدم پیشت مامانم. داشتم… داشتم میومدم ولی نمیدونم چرا نشد. نمیدونم چرا خدا مامانت رو دوست نداره دختر شیرینم…

همش دلش می خواد عذابم بده اذیتم کنه و تقاص گناه های نکرده رو ازم پس بگیره… وقتی تو رو بهم داد فکر کردم بالاخره نگاهش به منم افتاده… فکر کردم…. فکر کردم…

نتوانستم ادامه دهم نتوانستم ادامه دهم چون انگار انبوهی از ارواح به سمتم حمله ور شدند و واردارم کردند که دیوانه وار جیغ بکشم و سر و صورتم را چنگ بیندازم.

زخم های خشک شده ی صورتم دوباره از نو شکفتند و زیر ناخن هایم پر از خون شد.

مچ دست باندپیچی شده ام تا مغز استخوان تیر می کشید حنجره ام از شدت جیغ ها بی امان می‌سوخت و من دلم نمی‌خواست آرام بگیرم.

نه تا زمانی که چشم‌هایم باز بود و قبر‌فرزندم را می‌دیدم دلم نمی‌خواست آرام بگیرم…

خلاصه کتاب
سپیده، پس از مرگ فرزندش، دیگر دلیلی برای زندگی نمی‌بیند—تا اینکه شادمهر، وارث خاندانی اسرارآمیز، به او پیشنهادی عجیب می‌دهد: "اگر به من فرزندی بدهی، تو را به گذشته برمی‌گردانم تا کودکَت را نجات دهی!" اما این معامله چه قیمتی دارد؟ و آیا واقعاً می‌توان با سرنوشت چانه زد؟
خرید کتاب
55,000 تومان
https://webroman.ir/?p=5556
لینک کوتاه:
دیگر آثار
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    ورود کاربران

    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!