اسم رمان : نطفه
نویسنده : گل رز قرمز ۷۱
ژانر : عاشقانه، راز آلود
تعداد صفحات : ۳۳۸
داستان درباره دختری به اسم نغمهس که پدر و مادری معتاد داره و تو زندگیش مشکلاتی داره، تا اینکه پدر و مادرش تصمیم میگیرن نغمه با یک مواد فروش ازدواج کند و همین باعث میشه که مشکلات زندگی نغمه چند برابر بشه …
خلاصه رمان :
غذامو نتونستم کامل بخورم چون هنوز به خاطر بغضی که تو گلوم بود لقمه هام پایین نمیرفت عزیز هم هر چی اصرار کرد نتونستم بخورم،
عزیز باز داشت بهم اصرار میکرد بخورم که بابا اومد تواتاق گفت: هنوز تو که زنده ایی گفتم تا حالا مردیها جون سگ داری،
وقتی نگاه پر از خشمم رو دید با عصبانیت رو به عزیز گفت: عزیز خوب روشنش کن چون باید با مسعود ازدواج کنه باید.
تا اومدم باز مخالفت کنم عزیز گفت: الان راضیش میکنم تو برو به کیفت برس_باشه تا من میرم تو زیر زمین راضیش کن،
با حالت گله مندی تو چشمای عزیزنگاه کردم، عزیز سرشو انداخت پایین: نغمه جان عزیزم به حرف بابات گوش کن خودت خوب میدونی که از پسش برنمیای،
خودت می دونی که بابات حتی به حرفهای من هم گوش نمی ده _عزیز تو دیگه چرا خودت که خوب میدونی من نمیخوام با کسی که خون جوونای مردمو تو شیشه میکنه وپول حروم در میاره ازدواج کنم.
عزیزم گفتم فکر کن این هم به امتحان از طرفه خدا است . شاید خدا تقدیر تو این طوری رقم زده عزیز اون انسان نیست که بشه با هاش زندگی کرد اون…
جمله ام تموم نشده بود که مامانم اومد داخل یه نگاه به من کرد و گفت:عروس خانوم فردا اماده باش که عقد کنونته
جمله ی مامان که تموم شد همینجور ها جو واج نگاه سرگردونم رو تو چشماش میدوختم تا بگه شوخی کردم اما جمله ی مامان از هر جمله ای جدی تر بود.
عزیز بدون هیچ حرف دیگه ای از اتاق رفت بیرون مامانم با بی رحمی تو چشمام نگاه میکرد،
کلی التماس ریختم تو چشمام در حالی که اشک از چشمام میومد روی گونه هام سر میخورد گفتم مامان خواهش میکنم تو برو با بابا حرف بزن ، قول میدم اجازه ندم حتی یه ثانیه هم خماری بکشین.
مامان با یه پوزخند: اون وقت چه جوری نمیذاری؟! میرم سرکار کار میکنم با حقوقم براتون مواد میخرم ..
فکر میکنی با این حرفا خر میشم نه نغمه خانوم نقد و ول کنم نسیه رو بچسبم_مامان خواهش میکنم من قول میدم من نمیخوام با مسعود ازدواج کنم.
تا این حرف از دهنم خارج شد مامان به سمتم اومد و به تودهنی زد تو صورتم که دهنم پر خون شد.
با فریاد گفت: تا باباتو صدا نکردم خفه شو میدونی که بابات مثل من به به تو دهنی اکتفا نمی کنه پس خفه خون بگیر.
با زدن این حرف از اتاق خارج شد من موندم و تنها همدمم تنهایی از همین الان….