«تصمیم ویتنا بین عشق و خانواده، یک کابوس اخلاقی واقعی است: چطور میتوانی کسی را که نفسهایت با او معنا پیدا میکند رها کنی، آن هم برای کسی که بودنش اساس هویت توست؟ این رمان، مثل یک میکروسکوپ به ذهن قهرمان زن میرود و نشان میدهد که گاهی عشق واقعی یعنی گذشتن از عشق... حتی اگر این انتخاب، بخشی از روح را برای همیشه خاموش کند.»
بهار، دختر جوانی که در کودکی خانوادهاش را در یک سانحهٔ رانندگی از دست میدهد، نزد عمهاش بزرگ میشود. با وضعیت مالی نامناسب، به عنوان منشی در یک شرکت معتبر کار میکند، غافل از اینکه رئیس شرکت، "آرمان"، دوست صمیمی برادر ناشناختهاش است—برادری که وجودش از او پنهان شده بود. با نزدیک شدن به آرمان، احساساتش شعلهور میشود، اما کشف میکند او همسر و فرزندی دارد...