وب رمان
دانلود رمان زیر سقف دایه pdf |اثر موریگان
  • نام: زیر سقف دایه
  • ژانر: عاشقانه، جنایی، روانشناختی، بزرگسال
  • نویسنده: موریگان
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 72

دانلود رمان زیر سقف دایه pdf |اثر موریگان

 

اسم رمان : زیر سقف دایه

نویسنده : موریگان

ژانر : عاشقانه، جنایی، روانشناختی، بزرگسال

تعداد صفحات : 72

شش سال از آخرین‌باری که دیگو عمارت گرالتین رو ترک کرد می‌گذره.
حالا برگشته. شب بارانی‌ست، عمارت خاموش، و دایه‌ای که سال‌ها پیش باید فقط یک مادرِ دوم می‌بود… حالا تبدیل به میلِ ممنوعه‌ای شده که ذهن و تنش رو شعله‌ور می‌کنه.
اما این فقط یک عشق ممنوع نیست…
زیر سقف این خانه، کسی نفس می‌کشه که ۱۸ قتل در کارنامه‌اش داره، و هنوز تشنه‌ست.

اگر فکر می‌کنی می‌تونی مرز بین عشق و جنون رو تشخیص بدی…
ورودت به این داستان، بدون بازگشته.

خلاصه رمان :

سال 1962 ، بولاندا ، ایستگاه پلیس ، ساعت 2:39 دقیقه بعد از ظهر
هوا ابری بود. سکوت سنگینی در آسمان و روی دریا جریان داشت. خبری از باران نبود؛
احتمال بارش کم بود، چون دریا بیش از حد آرام بود. آنقدر ساکت که انگار خودش هم
منتظر بود چیزی اتفاق بیفتد.
نور کدر چراغهای اداره پلیس از پشت شیشه مات اتاق بازجویی بیرون میتابید. صندلی
زیر پای زن، سالها زیر بار بدنهای گناهکار و بیگناه، جیرجیر میکرد؛ خسته، پیر و
دلزده.
در ناگهان با صدایی بلند باز شد و محکم به دیوار کوبیده شد. کسی در اتاق تکان نخورد
همه میدانستند چه کسی وارد شده. بازرس ویکتور بود. عصبی، خشمگین و خسته. اما این
.عصبانیت برای آنها تازگی نداشت؛ به کارشان ادامه دادند
ویکتور قدمزنان وارد شد و بدون توجه به کسی مستقیم به زنی نگاه کرد که پشت میز
نشسته بود. زن لباس مشکی بر تن داشت، و موهایش را سفت و بینقص بالا بسته بود. نگاه
ویکتور سنگین بود. تلخ
پیراهن سفید بر تن داشت با جلیقهای مشکی. ساسبندهایش محکم بسته شده بود. بوی
سیگار تازه، اطرافش را پر کرده بود. ریشش را بهتازگی زده بود، ولی آستین ها را عجولانه
بالا زده بود. انگار آمده بود بجنگد، نه بازجویی کند.
بی هیچ کلامی به سوی کمد فلزی پشت زن رفت. یک پرونده بزرگ و چرک از آن بیرون
کشید و با ضربهای محکم روی میز کوبید. صدای برخورد کاغذ و فلز، سکوت فضا را
شکست با خشمی فروخورده گفت :» چقدر زمان میتونه بگذره تا تو بفهمی داشتی با یک
هیوال زندگی میکردی؟ «
زن چیزی نگفت. فقط به زمین نگاه میکرد. چشمهایش خالی بود؛ مثل کسی که دارد
.سقوط میکند، بی آنکه جیغ بزند
ویکتور ادامه داد:» تو از هممون جلوتر بودی، خانم. باورت میشه؟ سه ساله دارم دنبالش
میگردم و تو هر شب کنارش بودی .«
لیتی شیا یخ م یزن د. احتمال داد خدمتکار ها اون رو لو داده بودن . دایه ای را لو داد بودند که
با پسر ی که خودش بزرگ کرده رابطه نامشروع داشته. شاید چون صدای رابطه جنسی
اون ها زیاد بوده؟ آروم زمزمه میکند و در اون زمان میفهمد صدایش چقدر گرفته است
:»من دو روز دیگه بلیط قطار گرفتم من…«
ویکتور از روی صندلی پشت میز خیز برمیدارد و با صدایی که به تهدید مردم عادت داشت
گفت:»یک بار دیگه بحث رو عوض کنی به نگهبان سلول زنان معرفیت میکنم«
دهان لیتیشیا بسته میشه. ویکتور ادامه میدهد:»میدونی چیه؟ من اصلا نمیخوام بدونم چی
بین تو و اون گذشته. نمیخوام بدونم ترسیدی یا عاشقش بودی. فقط یه چیز میخوام ازت.
از اول تا آخرش رو برام تعریف کن. چون من میدونم تو مثل یک روای توی پرونده من
میتونی کل داستان رو بگی«
ویکتور ابرو اش رو بالا میندازد. در حالی که دستش زیر چونه اش بود و وزن صورتش رو
تحمل میکند طوری به لیتیشیا نگاه میکند که زن میفهمد از حرفش حقیقتی پیدا نکرده .
برای همین گفت:»چرا فکر میکنی من دارم دروغ می گم؟«

خلاصه کتاب
شش سال از آخرین‌باری که دیگو عمارت گرالتین رو ترک کرد می‌گذره.حالا برگشته. شب بارانی‌ست، عمارت خاموش، و دایه‌ای که سال‌ها پیش باید فقط یک مادرِ دوم می‌بود… حالا تبدیل به میلِ ممنوعه‌ای شده که ذهن و تنش رو شعله‌ور می‌کنه.اما این فقط یک عشق ممنوع نیست...زیر سقف این خانه، کسی نفس می‌کشه که ۱۸ قتل در کارنامه‌اش داره، و هنوز تشنه‌ست.اگر فکر می‌کنی می‌تونی مرز بین عشق و جنون رو تشخیص بدی...ورودت به این داستان، بدون بازگشته.
خرید کتاب
45,000 تومان
https://webroman.ir/?p=6682
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!