اسم رمان : کاکادو
نویسنده : مهدیه سادات ابطحی ایوری
ژانر : عاشقانه، معمایی، جنایی
تعداد صفحات : 884
در میان مارپیچهای یک بازی ذهنی پرالتهاب، مانا با آندریاس پیپر آشنا میشود؛ مردی که ایمان ندارد و خدای یگانه را انکار میکند. با این حال، گرایشی غریب میان آن دو پدید میآید. اما هنگامی که مانا از سختترین مرحلهی بازی میگذرد، ناگهان با قاتلی بیرحم مواجه میشود—کسی که خارج از بازی «قدرت ذهن» است، اما تقدیر مانا را در دستان خونین خود میفشرد…
خلاصه رمان :
مانا با لبخندی گنگ سرش را کج کرد که آندر با خنده پایش را روی گاز فشرد و از مقابل دیدگان مانا دور شد مانا اما خندید و با ذوقی که در دلش زنده شده بود خود را به سوییتش رساند.
با هر پله ای که بالا می رفت ذهن شلوغش بیش از پیش درگیر آندریاس می شد. حواسش در حوالی او و ویژگیهای مثبت و منفی اش پرسه میزد و جسمش آرام آرام پله ها را بالا میرفت ناخودآگاهش به پاهایش فرمان میداد که به کدام سو قدم بردارند؛
اما افکارش در روزها و شبهای خاطره انگیز گذشته غرق شده بودند. با لبخندی محو کلید را در قفل درب کرمی رنگ فرو کرد و سپس با چرخاندنش آن را به روی خود گشود تاریکی فضای کوچک سوئیتش به سرمای تنش افزود کورکورانه دستش را روی دیوار سرد پوشیده از کاغذ دیواری شیری رنگ کشید و کلید سفید برق را فشرد.
پس از روشن شدن محیط سی و پنج متری ،سوئیتش با خستگی درب را پشت سرش بست و کفشهای اسپرت مشکی اش را در جا کفشی قرار داد.
همان طور که از کنار سرویس بهداشتی میگذشت و به سمت اتاقش می رفت سگک کمربند کاپشن قهوه ای اش را گشود.
برای او هیچ چیز به اندازه ی ریلکس کردن روی تخت عزیزش بعد از گذراندن یک عصر آرام بی دغدغه خوشایند نبود. بنابراین به سرعت لباسهایش را با راحت ترین لباسهای خانگی اش تعویض کرد و خود را روی تخت انداخت طاق باز دراز کشید و به سقف اتاقکش خیره شد باز هم افکارش سوی آندر پر کشیدند.
سمت آن مرد رعنا و خوش چهره ی آلمانی که شخصیتش تحت تأثیر همنشینی با مانا قرار گرفته بود.لبخندی روی لبهای درشت و هلویی رنگش نشست؛ اما با یادآوری پنهان کاریهای اخیر ،آندریاس لبخندش از بین رفت و چهره اش به چهره ای خنثی و از درون مغشوش تغییر پیدا کرد. علاقه ی آندر اثبات شده بود؛
اما مانا میدانست که رازی را پنهان نگاه داشته است. با خود گمان میکرد هر چه که هست هنوز نتوانسته است کاملاً اعتماد آندر را | از آن خود کند و این برایش آزاردهنده بود….