اسم رمان : پرنسس خونی
نویسنده : رزالین
ژانر : درام، خونآشامی، اروتیک، هیجانانگیز
تعداد صفحات : 1379
لایلا پرنسسِ مریضی ک هیچ امیدی به خوب شدنش نیس ،،، یه شب بارونی نگهبانای پدرش لایلا رو از تخت بیرون میکشن میبرن به سیاهچال قصر ، دقیقا وقتی داره با کشته شدن توسط پدرش کنار میاد رعد و برقی بزرگ سیاه چالو روشن میکنه نگهبانان به زانو درش میارن ، پدرش گردن بریده شده و خونی مرد رو چنگ میزنه و جلو صورتش نگه میداره : خونشو بخور لایلا…
خلاصه رمان :
لایلا وحشت زده عقب رفت
: این دیوونگی
جانسون با بی رحمی همیشگی که نسبت به کوچیک ترین بچش داشت
جلو رفت
خشن پشت گردن شو چنگ زد
مارتین با نیشخند به تقلاهای نامزد عزیزش خیره شد
حتی تو این شرایطم دست از فکرای کثیفش نمی کشید
می خواست هرچی زودتر دختر کوچولویی که هجده سال ازش کوچیک تر
بود و بکشه به تختش
لایلای بیچاره هیچ ایده ای نداشت چه افکار ترسناکی تو سرش می گذره
گریون دیوارو چنگ زد
ناخوناش شکستن درد کشنده تو دستش پیچید
هیچکس بجز خودشون چهارتا تو سیاه چال نبود
نگهبانا بیرون منتظر علامت بودن
نمی شد به موجود رو به روشون اعتماد کرد
وقتی همچین خون قوی و بی همتایی داره باید قوی و سرسخت باش
لایلا : پدر نکن لطفا لطفا
نمی خوام اینجوری زنده بمونم
نمی تونم این کارو بکنم لطفا ن….
ضربه دست جانسون ساکتش کرد
صدای غرش آروم هیووالی بسته شده مارتینو ترسوند
با سرعت خودشو به در رسوند
خوک ترسو مثل همیشه آماده فرار بود
جانسون ترس شو پس زد
: باید خوب شی
نامزد بیچارت این همه سال منتظر نمونده آخرش با یه جنازه ازدواج کنه
هولش داد جلو
لایلا سکندری خورد و محکم به بدن هیوولا خورد
بی اراده شونه های پهن شو چنگ زد تا نیوفته
نفسای گرمی صورت زخمی شو نوازش کرد
بوی بارون و جنگل ریه های ضعیف شو پر کرد
بی اراده نفس عمیقی کشید
ترس و وحشت واسه چند ثانیه از بین رفت
عطر تن هیوولا مثل مخدر بود
همه درداشو از بین برد
ج انسون موهاشو از پشت چنگ زد
آرامشش تبدیل به درد شد
می تونست نگاه خیره و سنگین هیوولا رو حس کنه
هوشیار و آروم نگاهش می کرد