دانلود رمان عروس خونبس و اجبار (جلد دوم نسخه اصلی) pdf |اثر شایسته نظری
اسم رمان : عروس خونبس و اجبار
نویسنده : شایسته نظری
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : 666
یک اشتباه، سرنوشت دو خانواده را برای همیشه تغییر میدهد. رادمان، در آتش خشم، دختر حاجعلی را میرباید، اما به زودی درمییابد حق با او نبوده است. حالا باید با پیامدهای تصمیمش روبرو شود؛ همزمان که قلبش به سمت دختری میل میکند که نباید دوستش بدارد… آیا عشق بر کینه پیروز خواهد شد؟
خلاصه رمان :
ترس بر قلب دخترک بینوا رخنه کرد به وضوح رنگ از رخسارش پرید اگه اونجا بودن چی؟ اگه… اگه نتونیم فرار کنیم چی؟ پناه دست یخ شده اش را گرفت با احتیاط میریم تا مطمئن نشدیم نزدیک نمیشیم اگرم خیلی ترس داری بیخیال میشیم یه فکری برای وضع خوابمون میکنم چند تیکه لباس هم میخریم البته کمی طول میکشه.
ترانه سری جنباند نه نمیخوام بیشتر از این سر بارت باشم همین که جام امن خودش خیلی خوبه فردا میریم باز هم کنار هم خوابیدند.صبح آماده ی رفتن شدن پناه یکی از پالتوهایش را به شالش به ترانه داد چادر مشکی که روزهای اول فرارش به سر داشت به او داد.
با احتیاط و اضطراب وارد کوچه ی ترانه شدند. قدم دوم را که بر داشتند ترانه به عقب برگشت به دیوار تکیه داد در دوم خونه ی ماس پناه نیز عقب رفت و سرک کشید کسی نیست بهتره زودتر بریم ترانه با ترس چادرش را مشت کرد اگه یهو برسن چی؟ نمی دونم چی بگم هر تصمیمی بگیری همون میشه ترانه تویی؟ هر دو به سمت صدا بر گشتند.
ترانه لبخندی زد سلام سادات خانم آره منم. دختر کجایی چند روزه؟ اومدم سر بزنم نبودی خیلی نگرانت بودم خدا رو شکر می بینمت.ترانه به پناه اشاره کرد خونه ی دوستم بودم زنده باشه منو تنها نداشت. پیر زن نگاهی به پناه انداخت زنده باشی عزیزم دوباره نگاهش را به ترانه کشاند،
بهتر که رفتی چند روز بود غریبه ها اینجا پرسه میزدن نگرانت شدم گفتم حتما بابت کار داده دستت خدا رحمتش کنه ولی در حق تو بد کرد.ترانه سر به زیر و غصه دار جواب داد: چی بگم؟ منم به همین خاطر از خونه رفتم سرش را بلند کرد کلید نیاوردم میشه از حیاط شما بریم اونور یعنی میترسم وارد بشم اونا بفهمند.
پیر زن در خانه اش را باز کرد آره دخترم چرا نشه بفرمایید تو بیا بیا. پناه متعجب چشمکی زد ترانه کنار گوشش گفت:از دیوار میریم وسایل و جمع میکنیم اینجور کسی متوجه نمیشه…