اسم رمان : آسیب مغزی
نویسنده : فریدا مک فادن
ژانر : معمایی، جنایی
تعداد صفحات : 709
“یک لحظه کافی بود تا زندگی ایدهآل چارلی مککنا نابود شود! مردی که همه چیز داشت – ثروت، ویلا، همسر زیبایش کلارک – حالا قربانی یک سوءقصد مرموز شده است. گلولهای که به مغزش اصابت کرد، نه فقط سلامتی، بلکه خاطراتش را هم دزدید…اما یک چیز عجیب است: هرچه چارلی سعی میکند گذشتهاش را به یاد آورد، تصویر آن شب وحشتناک مثل یک کابوس تکراری بازمیگردد. انگار مغز آسیبدیدهاش نمیخواهد این راز را رها کند!”
خلاصه رمان :
برای نماد قارچ کش آقای لروی نسخه ای مینویسم و توضیح میدهم که چطور از آن استفاده کنند.
احتمالاً میتواند از مشاوره های کاهش وزن و کنترل دیابت هم کمک بگیرد. من که معجزه نمیکنم با توجه به اینکه او فرق پماد و قارچ کش را نمی داند احساس میکنم هر راهنمایی ای هم بکنم، احتمالاً متوجه نمی شود.
علاوه بر این راجر هم گفته است که برای هر بیمار ده دقیقه فرصت دارم و تا الان به دقیقه از آن ده دقیقه را استفاده کرده ام نسخه را که به آقای لروی میدهم ناگهان میبینم گوشه چشمانش کم کم مرطوب و لحظه ای بعد پر از اشک میشوند.
به تنها چیزی که میتوانم فکر کنم این است. چه مرگش است؟این طور نیست که بیماران اینجا گریه نکنند.
من در طول کارم چندین تشخیص سرطان داشته ام و جعبه دستمال کاغذی گوشه اتاقم مرتب جایگزین میشود. این چیزی است که در دانشکده پزشکی یاد میدهند چطور بیماری گریان را آرام کنید.
فقط اولین باری که واقعاً چنین چیزی میبینید وحشت می کنید. نمی دانید.به جز نوازش شانه هایشان و گفتن ناراحت نباش چه کار باید بکنید.
اما بعد از چندین سال کار عملی دیگر مهارت پیدا کرده ام مالش همدردانه بازو جعبه دستمال کاغذی و صدایی دلسوزانه و پر محبت این طور نیست که چیزی را بهتر کنم،
اما اگر بتوانم حتی کمی احساس بهتری در آنها ایجاد کنم کوتاهی نمیکنم حتی اگر مجبور شوم از سهمیه ده دقیقه وقتم هم فراتر بروم (لعنت به تو راجر)با این حال باید بگویم این اولین باری است که میبینم کسی برای تشخیص قارچ کشاله ران اشک می ریزد.
او فکر کرده به جای قارچ ساده تشخیص تومور قارچی داده ام؟لعنتی، قطعاً محدودیت زمانی ام را رد می کنم.
آقای لروی با شرمندگی اشکهایش را با پشت دستش پاک میکنند و میگوید: «متأسفم احمق شدم. متأسفم جعبه دستمال کاغذی را بر میدارم و می گویم: مشکل چیه؟
آقای لروی قدرشناسانه دستمالی از جعبه دستمال کاغذی بیرون میکند. فقط » نفس عمیقی میکند: همسرم سال گذشته ترکم کرد و من این همه وزن اضافه کردم و حالا هم قارچ گرفتم منظورم اینه که کدوم زنی من رو با قارچی که توی نام دارم میخواد؟»
گلویم را صاف میکنم و به اجبار لبخندی بر لبم مینشانم «آقای گروی مطمئنم خیلی از خانم ها هستن کهه…او حرفم را قطع میکند: شماخودت با کسی که پاش قارچ داره قرار می داری؟»
من قرار میگذارم؟ چین و چروکهای سرخ و مرطوب کشاله ران آقای لروی را تصور میکنم و دلم زیرورو می شود. می گویم: «البته»آقای لروی پوزخندی می زند.
می گویم: ببینید « نسخه ام را به سمتش میگیرم » اگه از این نسخه استفاده کنید ظرف دو هفته قارچ ها بر طرف میشن کمی هم وزنتون رو کم کنید بهتون قول میدم دیگه برنمی گردن
آقای تروی نسخه را از دستم میگیرد و طوری نگاهش میکند که انگار این برگه میتواند بلیت برنده بخت آزمایی اش باشد. «آره؟»