اسم رمان : بازی آخر بانو
نویسنده : بلقیس سلیمانی
ژانر : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۱۹۵
**«بازی آخر بانو»**، شاهکاری از **بلقیس سلیمانی**، روایتگر زندگی پرپیچوخم **گلبانو**، دختری روستایی است که میخواهد از تقدیر شومی که اطرافیانش برایش ساختهاند فرار کند. سلیمانی با نثری روان و طنزی گزنده، خواننده را به دنیای این زن جسور میکشاند؛ دنیایی که گاهی میخنداند، گاهی میگریاند، اما همیشه به یادمان میگذارد که زندگی برای گلبانو، **بازیِ بیرحمی** است که قواعدش را دیگران نوشتهاند.در این رمان، گلبانو با سنتهای دستوپاگیر، ازدواج تحمیلی، خواستگاران نامناسب و در نهایت جدایی و دزدیده شدن فرزندش روبهرو میشود. اما هرگز تسلیم نمیشود. **سلیمانی** در این اثر، با ترسیم شخصیتهای متنوع و واقعی از جامعهٔ ایران در دههٔ ۶۰، روایتی فراموشنشدنی از مقاومت یک زن در برابر جبر زمانه خلق کرده است.
خلاصه رمان :
بو… بو… بو… بوی لاش مردار… بوی بر مرده ی ذوالفقار میخوام بیارم بالا وضعیت قرمز کفنش پاره نکن پاش بگیر داره لیز می خوره من اگر برخیزم فانوسو بگیر بالاتر سنگ لحد،
بیا بیا یه چیزی بخور…. علامتی که هم اکنون نگاه کن، پسر عموت، چرا هیچ که سیگار نمی کشه؟
مزه ی کتاب نمیده از دستام بدم میاد آب و صابون یک کاسه آب روی شانه ی راست…. قربه الی الله ، تو اگر برخیزی روشنایی نوک سیگار سه تا نه چهار تا خانم سلطان اروم باشین… گرومب ،گرومب گرومب…
اینک دشمنان انقلاب نهال نویا، مفسدین فی الارض آب به قبرا بستن هر دو تا پاشو بگیر ،نترس مگه ماهی خنجر داره اختر خانم موهاشو باید بکنم تو کفن بسم الله خان نمی تونم روسریت ببند رو دهن و دماغت،
این مردنیه داره منو میکشه تو قبر فتیله اش رو بیار پایین اسمشون گذاشتن مرد برین چارقد کنین سرتون همرزم حالا چرا زیر درخت گردو درختی در شهرت بو بو ببریمش دکتر زن عمو، داوود، داوود.
برق گرفتش گفتی میخوای زنده ها ترس دارن لباسام بو میدن تنه لباسات تازه عوض کردی خدا چرا ای کار کردم آقای دگذر هذیون میگه دیر وقت از قبرسون گذشتیم،
خانم سلطان اروم باشین ای بلا سر بچه م اومد ممکنه صداتون بشنوه سنگ لحد خان دختره ترسیده نوک کلنگ یکن زیر سیمان اسم خودشون گذاشتن مرد هیچی تو دلش بند نمی شه معنا و مفهومش این است منیر خانم کاری بکن پرده ها رو بکشین،
داوود ،کجاس، گلیمو پهن کنین خانم سلطان شما که طاقت نداشتی چرا اومدی به شب تک و تنها اومدم تو قبرسون با گلیم بذارینشون تو قبر دسته ی گلم از دستم رفت آقای محمد جانی بگو گل بانو، بگو، فاتحه بخونین همسنگرم چرا؟
بگو گل بانو بگو اختر بو گرفته بود گوشت پاش تو دستم وا رفت می بریمش خونه ی ما روم سیاه آقای محمد جانی کتاب نمی خوام به مرده ها چه کار داشتین مردم مسلمان خان کمک میخوام دست تنهام بچه مجتی شده دختر جوون که بیندین به بازوش پیام داستان چگونه فولاد آبدیده شد خرمگس گودش کن موهاش از کفن بیرون زده می آرمشون توی باغ خانم سلطان امیر آقا ناهار حاضره چطوری خوشگله خان این ترینه س باید مرد بسیارتش پول،
پول میخوام به دوکون باز کنم مرده ها از قبرا اومده بودن بیرون فرصاتو بخور، منیر خانم دسته ی گلم مرده ها راه افتادن همه میخوان برن تو باغچه تقدیرم بود…