وب رمان
دانلود رمان تولد یک معجزه pdf |اثر سارا شیفته
  • نام: تولد یک معجزه
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
  • نویسنده: سارا شیفته
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 1749

دانلود رمان تولد یک معجزه pdf |اثر سارا شیفته

اسم رمان : تولد یک معجزه

نویسنده : سارا شیفته

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، معمایی

تعداد صفحات : 1749

امید را همه شناخته بودند. دکتر فوق العاده جذابی که کمتر کسی بود که دلش را در گرو او نسپارد. زمانی که از عشق و ازدواج برایش می‌گفتند بی‌حوصله رو برمی‌گرداند؛ اما فکرش نمی‌کرد وقتی برای طرح وارد روستایی دور افتاده می‌شود، با دیدن دو چشم رنگینِ دختری بازیگوش، اینگونه آواره و سرگشته و حیران دریای آن چشم‌ها شود. پا برهنه به سمت دریای چشم‌های معشوقش که سنگ ریزه های زمانه مانعش می‌شد، دوید و زمانیکه فکر می‌کرد راهی تا به هم رسیدنشان باقی نمانده، گذشته‌ی پدران و مادرانشان دامنشان را گرفت. رازهایی از گذشته فاش شد و اتفاقاتی افتاد که سلما ناخواسته دل به اجبار داد و…

 

خلاصه رمان :

سلما چشم‌های سرخ از اشکش را به امید دوخت و مظلومانه گفت: فکر به آینده داره دیونم میکنه سه هفته باید پام توی گچ باشه اونم وسط امتحانا و نزدیک کنکور،

سپس در حالیکه اشک‌هایی که روی صورتش روان شده بود را تند تند پاک میکرد ادامه داد.

من خیلی انتظار این روزا رو کشیدم ولی حالا ……

حالا هم چیزی نشده قوزک پات ترک برداشته و خیلی زود خوب میشه این مدت هم هیچ نگران نباش خونه ما می‌مونی،

سلما چشمان رنگین زیبایش را درشت کرده و به امید دوخت،خودم هر روز به جلسه ی امتحان میرسونمت یا با مامانم برو،

سلما وسط گریه هایش خنده اش گرفت:وای هر بار میگی مامانم چهره واقعی مامانت با اون همه ابهت و شکوه میاد تو نظرم،

حالا فکر کن که بیاد من رو به مدرسه هم برسونه امید هم همراه او به خنده افتاد.

دقیقا همینه،دیگه هم گریه نکن فقط بخند این سرمی که برات زده بودن برای این بود که جبران خون رفته بشه ولی انگار به غده های اشکیت وصل بوده چون تا قبلش که گریه نمی‌کردی.

سلما با خنده اشک‌هایش را زدود امید با لذت چشم به خنده های او دوخت.

فعلا مهم‌ترین مسئله اینه که تو شب رو کجا باشی تا فردا که بی بی میاد و اجازه خروج از خوابگاه رو بگیره من می‌خوام تو رو به خونه خودمون ببرم،

ولی می‌خوام نظر خودتو هم بدونم تو مشکلی نداری؟ولی خانم سرمدی راضی نمی‌شه،

اگه تو بخوای من راضیش می.کنم،سلما با لبخند سرش را تکان داد که لبخند بر لب امید هم نشاند.

پس هر طور شده راضیش می‌کنم سپس با رضایت و خوشحالی بیرون رفت،

برعکس او خانم سرمدی کلافه و نگران طول راهرو بیمارستان را طی می‌کرد. امید به طرفش رفت.

ببخشید امروز خیلی به زحمت افتادید:وظیفه است. امیدوارم سلما زودتر خوب بشه.

ممنون راستش در مورد صحبت‌هایی که با مادرم داشتید من متوجه شدم که شما قصد دارید سلما رو به خوابگاه برگردونید.

بله چون من در قبال این دخترها مسئولم نمی‌تونم اجازه بدم که بیرون از خوابگاه بمونه…

خلاصه کتاب
امید را همه شناخته بودند. دکتر فوق العاده جذابی که کمتر کسی بود که دلش را در گرو او نسپارد. زمانی که از عشق و ازدواج برایش می‌گفتند بی‌حوصله رو برمی‌گرداند؛ اما فکرش نمی‌کرد وقتی برای طرح وارد روستایی دور افتاده می‌شود، با دیدن دو چشم رنگینِ دختری بازیگوش، اینگونه آواره و سرگشته و حیران دریای آن چشم‌ها شود. پا برهنه به سمت دریای چشم‌های معشوقش که سنگ ریزه های زمانه مانعش می‌شد، دوید و زمانیکه فکر می‌کرد راهی تا به هم رسیدنشان باقی نمانده، گذشته‌ی پدران و مادرانشان دامنشان را گرفت. رازهایی از گذشته فاش شد و اتفاقاتی افتاد که سلما ناخواسته دل به اجبار داد و...
خرید کتاب
50,000 تومان
https://webroman.ir/?p=5249
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!