- نام: بازیچه
- ژانر: عاشقانه، انقامی
- نویسنده: مهلا حامدی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 1086
کارن نیک زاد یکی از معروف ترین و مشهور ترین خواننده های ایرانه، اما با هویت پنهان و گذشته ای تاریک! با یه برخورد تصادفی بعد از سال ها با عشق سابقه ش رو به رو میشه. شعله های کینه و نفرت تو وجودش رخنه میکنه و به فکر انتقام میوفته... انتقام از دختری که قلبش را سوزانده، و مسبب مرگ مادرش شده...
- نام: نفرین شدگان مورانثا
- ژانر: عاشقانه، فانتزی، حماسه ای، افسانه ای، بزرگسال
- نویسنده: موریگان
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 188
در دنیایی که الههی شب، عشقش را با نفرینی ابدی تاوان داده، شش نژاد نیمهانسان نیمهحیوان در دل جنگل اسرارآمیز دال فارن پنهان شدهاند؛ وارثان مرگی که فراموش نشده.در میان قانونهای آهنین قبیلهها، دو جوان برخلاف سرنوشت خود قدم برمیدارند:سایآر، دختری از قبیلهی روباهها، که چیزی بیش از خون در رگهایش جریان دارد...و والتر، گرگی زخمی که نه از قدرتش میگریزد، نه از تب جفتی که شعلهی جنون را روشن میکند.وقتی نفرین باستانی دوباره بیدار شود،چه کسی نجات مییابد؟قانونگذاران... یا قانونشکنان؟
- نام: مونالیزا
- ژانر: عاشقانه، خانوادگی
- نویسنده: آزاده دریکوندی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 3236
فَریال مظفری یه دختر ۲۷ سالهاس که مزون شخصی خودش رو داره و طراح لباسه...دختری از یک خانواده هتلدار و کاملا امروزی...یه دختر مهربون و احساساتی که کلی شور و اشتیاق داره...مزون فریال مدتیه که مشتری فروشگاه پارچه فروشی «امینی» شده. فروشگاهی که توسط یه پدر و چهار پسرش اداره میشه.خانواده امینی یک خانواده سنتی و مذهبی هستن و پسر دوم خانواده با وجود اختلاف سنی و فرهنگی که با فریال داره بهش دل میبنده...معین مردی آروم، جا افتاده و مودبه که حسابی هم دل از فریال برده ..
- نام: گرگ بد بزرگ
- ژانر: تخیلی، اروتیک، خوناشامی، گرگینهای
- نویسنده: Jenika Snow
- ویراستار: وب رمان
- مترجم: Miyu
- تعداد صفحات: 206
میکالینایه تصمیم لحظهای بود، شاید یهکم بیفکر، و بدون شک یه شوک حسابی برای همهی کسایی که میشناختم… وقتی تصمیم گرفتم بزنم به جاده، برم اونور آب، یه کشور غریبه، و واسه یه مدت نامعلوم اونجا بمونم.اجاره کردن یه کلبهی کوچیک تو یه روستای اروپایی که مردمش زورکی دو کلمه انگلیسی حرف میزدن، بهترین راه فرار بود از پدر و مادر سختگیر، دوستای دروغی، و آیندهای که بهنظرم تاریک و بیامید میرسید..بدون اینترنت. بدون تلویزیون. فقط چیزای خیلی ضروری واسه زندگی.بینقص. بدون استرس. دقیقاً همونی که لازم داشتم.یا شاید… کاملاً اشتباه کرده بودم.احساس میکردم یه نفر… یا یه چیزی… از توی اون جنگلای تاریک و ترسناک داره نگام میکنه.حس میکردم دارن دنبالم میکنن… تعقیبم میکنن.نمیدونستم چی یا کیه، ولی مطمئن بودم انسان نیست… و اینو هم مطمئن بودم که… اون منو میخواد.
- نام: پیانولا
- ژانر: عاشقانه، اجتماعی
- نویسنده: مرجان فریدی
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 768
زیبای تاریک عمارت بزرگترین آهنگساز ایران.دختری که به خواست خودش، سالهاست در آن قصر شیشهای اسیر است.و حالا، پس از سالها، وارث خانواده برگشته…مردی با بیماریای عجیب،کسی که نمیتواند هیچ موجود زندهای را لمس کند.پیانیست نابغهای که گذشتهای تاریک و مشترکی با خزان دارد…
- نام: کد معکوس
- ژانر: معمایی، جنایی، علمی تخیلی، روانشناختی
- نویسنده: Dina
- ویراستار: وب رمان
- تعداد صفحات: 172
با حماقت خود وارد میشوید، در بازی من!به اجبار جلو خواهید برد، معماها را پس از معمای دیگر.بعد از هر قربانی معما سادهتر خواهد شد.میتوانید به اختیار خود یا تسلیم شوید یا پیروز میدان باشید.البته؛ اگر کد را در کد معکوس حدس بزنید...
- نام: دلبر و پادشاه جن
- ژانر: فانتزی، جادویی، عاشقانه، اروتیک
- نویسنده: lidia foxglove
- ویراستار: وب رمان
- مترجم: راحیل
- تعداد صفحات: 392
شاید من اون دختری نبودم که کلارا می خواست باشم. این من بودم، پیش پادشاه جن ها، و نمی خواستم متوقف بشه. ده سال گذشته رو پادشاه جن ها توی غارهاش پنهون شده. درهاشو فقط برای یه هدف باز می کنه: به ازای هر شبی که یه دختر بخواد باهاش بگذرونه، یه سکه طلا میده. با وجود شهرت ترسناکش، دندون ها و چنگال هاش، دخترا سالم و سلامت برمی گردن و هیچ حرفی در موردش نمی زنن.آدم باید خیلی ناامید باشه که همچین پیشنهادی رو قبول کنه... یا خیلی کنجکاو. خب، همه میگن کنجکاوی همیشه بلای جونم بوده. زیادی باهوش برای یه دختر به این زیبایی. حالا خانواده ام در آستانه از دست دادن همه چیزه.
- نام: تو مال منی
- ژانر: تخیلی، اروتیک، خوناشامی، گرگینهای
- نویسنده: Jenika Snow
- ویراستار: وب رمان
- مترجم: Miyu
- تعداد صفحات: 442
دیگه عقلمو از دست داده بودم، بیشتر حیوون بودم تا آدم... دیوونهتر از اون بودم که بشه گفت عاقل.همهاش تقصیر این بود که جفتمو پیدا نکرده بودم. اون یکی که فقط برای من به دنیا اومده بود، مال من و فقط من.من یه لایکنم، موجودی ماورایی که میتونه از انسان به گرگ درونش تغییر شکل بده. بیشتر از چهارصد سال سن دارم و نژاد ما بهخاطر قدرت وحشتناکمون معروفن. همه ازمون میترسن، و حقم دارن.من دیگه امیدمو از دست داده بودم که جفتمو پیدا کنم، واسه همین گذاشته بودم اون حیوان درونم کنترل همه چیزو به دست بگیره. بیشتر یه موجود وحشی و خطرناک شده بودم تا یه مرد.اما بعدش... اتفاق افتاد. دیدمش. جفتم. یه دورگه. نصف لایکن، نصف خونآشام. کامل بود... مخصوص من.با همه وجودم میخواستمش، یه عطش شدید که تا حالا تجربه نکرده بودم. و هر طوری شده مال من میشد.چون هیچچیز خطرناکتر از یه نرِ دنیای دیگه نیست که جفتمشو پیدا کرده و بخوادنگهش داره.