اسم رمان : دلدادگی شیطان
نویسنده : شیرین نورنژاد
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۳۲۷۰
رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این دخترِ ممنوعه رو به دست بیاره، تا اینکه شبانه اون رو…
خلاصه رمان :
در را پشت سرش میبندد با صدای بسته شدن در عروس ترسیده درست وسط سالن بزرگ و نیمه تاریک می ایستد،
ترس از تمام حرکاتش میبارد و وقتی با تعلل برمیگردد و به چشمهای رنگ یخ مرد نگاه میکند مردمک هایش به طرز ترسناکی میلرزد و ..
لرزش دخترک لبخند کمرنگی روی لب مرد می آورد لبخندی که با نفس صدا داری همراه است با دندانهای فشرده شده با نگاهیپیروزمندانه اینجاست…
همانطور که باید میبود.. همانطور که او خواست و چیزی خلاف خواسته ی او محال است._عروسک، صدایش آرام و خش دار است و عروسک با نگاهی خجالت زده و …
نفسی بند آمده و… ترس بی اراده و رنگپریده ای که حتی از زیر آن آرایش بی نقص و زیبا به چشم میخورد فقط نگاه میکند .
عروسک دارد پس می افتد فقط ..دلممیخواد از اون چشات یه قطره اشک -!! بریزه ! فقط .. یه قطره رز،
تهدید آرام و پر نفوذش باعث میشود که عروسک تاب نیاورد و نگاهش را به زیر بیندازد. هیچکس توان مقاومت در برابر این نگاه بی رحم را ندارد،
دخترک دستانش را در هم قفل میکند و به سختی چیزی بر زبان می راند … من .. ممنونتم.. مدیون .. لطفتم نفسی میگیرد و دارد خفه میشود،
_تو _من فرشته ی نجاتتم سکوت میکند و نگاهش را بالا نمیکشد و این مرد به هر چیزی شباهت دارد جز فرشته ی نجات.
صدای مرد آرامتر میشود تو خوابتمنمیدیدی که از اون کثافت دونی ته باغ -بیای بیرون و یهو از این قصر بی در و پیکر سر در بیاری.
تمام وجود دختر پر از حس بد حقارت میشود مرد قدمی جلو میگذارد و… دلش میخواهد تا خود صبح بارها و بارها این حس برد تماما لذت را بر سر دخترک بکوبد_خوب جمعش کردیم نه؟؟؟
از بین دندانهایش دمی میگیرد _خوب جمعت کردم ارز…. با کله افتادی تو خمرهی!! عسل،به وضوح شکستن دخترک را میبیند و لبی از لذت میکشد عروسکش سختمیگوید: .. مم.. نون… اگه میشه.
قبل از اینکه بتواند خواسته اش را به زبان بیاورد مرد با پچ پچی آرام میگوید ارام میگوید میخوایم جشن بگیریم.
دختر انگار که نشنیده باشد با هین آرامی سرش را بالا می آورد و… مرد لبخند موذیانه ی بی رحمش را به رویش می پاشد،
_یه جشن دو نفره. دختر پلک میزند یک چیزی توی گلویش گلوله میشود با چشمان درشت شده ی زیبایش میگوید !چرا؟
مرد با خنده سری کج میکند _به خاطر پیروزی مون دختر دهان باز میکند تا حرفی بزند.