وب رمان
دانلود رمان طغیان pdf |اثر دلیار
  • نام: طغیان
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی
  • نویسنده: دلیار
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 1344

دانلود رمان طغیان pdf |اثر دلیار

 

اسم رمان : طغیان

نویسنده : دلیار

ژانر : عاشقانه، انتقامی

تعداد صفحات : 1344

حامدِ ماجد! بزرگ ترین طلا فروشِ تهران! قد و بالای رعنا، هیکل زیبا، خوش چهره و خوش صدا…کسی که همه‌ی دخترا براش سر و دست میشکنن! عاشقِ رفیقِ زنش می شه. کسی که برای انتقام اون رو عاشق خودش می‌کنه…. دِل می‌ده به دِلش و….

خلاصه رمان :

هیچ دلش نمی‌خواست تا کاسه ی صبر حامد را سرریز کند تا یک وقت خدایی نکرده زیر پایش را خالی نکند.

معذب از نگاه خیره و سنگین حامد سرش را پایین انداخت و غرید: خیله خب نکه فامیلات اولاد پیغمبرن هیچ کدوم هیچ غلطی نمی‌کنن،

حامد دندان‌هایش را محکم روی هم فشرد و حرصش را با محکم بهم کوبیدن در ماشین بیچاره اش خالی کرد.

گاهی وقت‌ها هما از خط قرمزهایش عبور میکرد و الآن هم یکی از آن وقت ها بود:درباره فامیل من درست حرف بزن؛

دهنت زیادی کوچیکه واسه این جور حرفا پس نذار دهنتو جوری خرد کنم که جا باز کنه،

هما با چشم‌های گرد شده به حامدی که آن سمت ماشین ایستاده بود و با چشم های به خون نشسته برایش خط و نشان می‌کشید خیره شد.

بهت زده شده بود نمی‌توانست باور کند مردی که رو به رویش قرار دارد همان حامدیست که حتی از بعد از جدا شدنشان از گل نازکتر به او نگفته بود!

حامد که دید سکوتش طولانی شده به سمتش رفت و بازویش را محکم میان مشتش گرفت،

و همانطور که به سمت خانه می رفتند از میان دندان هایش غرید:فهمیدی یا باید شیر فهمت کنم؟

به محض وارد شدن به حیاط بزرگ خانه حامد لبخندی تصنعی روی لب هایش نشاند.

هما که از تهدید آخر حامد ترسیده بود به تقلید از او لبخندی زد و دستش را دور بازوی حامد حلقه کرد.

حدس حامد درست بود آقابزرگ کل فامیل را جمع کرده بود و همگی روی حیاط باصفایی که با تخت‌ها و صندلی‌های چوبی چیده شده بود نشسته بودند.

همانطور که به آن‌ها نزدیک می‌شدند قبل از آنکه کسی بخواهد از جایش بلند شود حامد سریع گفت: تو رو خدا بشینین نیازی به بلند شدن نیست.

بر خلاف حرفش، کوچکترها از جایشان برخاستند و هر کس به نشانه سلام سری تکان داد.

زهرا، عمه بزرگش که در کنار پدر بزرگش نشسته بود با دیدنشان صدایش را بلند کرد:الهی عمه به قربونت بره چرا اینقدر لاغر شدی تو حامد؟

خلاصه کتاب
حامدِ ماجد! بزرگ ترین طلا فروشِ تهران! قد و بالای رعنا، هیکل زیبا، خوش چهره و خوش صدا...کسی که همه‌ی دخترا براش سر و دست میشکنن! عاشقِ رفیقِ زنش می شه. کسی که برای انتقام اون رو عاشق خودش می‌کنه.... دِل می‌ده به دِلش و.... 
خرید کتاب
55,000 تومان
https://webroman.ir/?p=5339
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!