وب رمان
دانلود رمان تیتراژ آخر زندگیم pdf |اثر صبا طهرانی
  • نام: تیتراژ آخر زندگیم
  • ژانر: عاشقانه، مافیایی
  • نویسنده: صبا طهرانی
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 215

دانلود رمان تیتراژ آخر زندگیم pdf |اثر صبا طهرانی

 

اسم رمان : تیتراژ آخر زندگیم

نویسنده : صبا طهرانی

ژانر : عاشقانه، مافیای

تعداد صفحات : 215

صحرا دختری که زندگی تکراری خودش رو سپری می‌کنه، ناخواسته گیر اتفاقات عجیبی می‌افته. داستان از یه تاکسی شروع می‌شه، نه یه تاکسی معمولی، یه تاکسی مرگ‌آور! راننده‌ش آقاست؟ نه. می‌شه گفت همه‌چیز از اونجایی شروع شد که راننده‌ی خانم ما مقابل یک مرد عجیب قرار می‌گیره، اما فقط اون نیست و تو خونه‌ی صحرا هم اتفاق عجیبی می‌افته.

 

خلاصه رمان :

با سرعت خیابون‌ها رو رد میشدم تو آینه نگاهم به خودم افتاد. رد قرمز روی صورتم کمی مونده بود موهای خرمایی پریشون دورم و قیافه ی بی حالم یه طرف.

دیگه نمیخوام خونه برگردم و فقط می‌خوام بچرخم و ببینم چه غلطی کنم خودم رو هزار مرتبه بابت این زندگی چرت لعنت کردم.

همیشه این طور نبود. من روزی توی آرامش بودم یه روز همه چی عالی بود و من بودم و یه دنیا خوشبختی آخر سر از زندگی دخترونه ی ناز نازیم بیرون اومدم و تازه با واقعیت روبه رو شدم.

اون موقع بود که تو همون بچگی خیلی بزرگتر شدم و واقعیت رو پذیرفتم همه جا تاریک و سکوت بود خیابون‌ها خلوت و پرنده هم پر نمی زد.

فقط من بودم که داشتم سرپناهی واسه فرار از دست اون روانی پیدا میکردم.نفس عمیقی کشیدم و پارک کردم.

از ماشین پیاده شدم و تکیه به ماشینم دادم به هوا که گرگ و میش بود نگاه کردم به پلیس زنگ میزدم که چی؟ بگم یه آدم روانی تو خونه ی من زندگی میکرد و من رو بی‌هوش می‌کرد؟

آره من یک مدرک داشتم که اون هم ویدیویی بود که گرفته بودم بطری آب رو برداشتم و کمی ازش خوردم. الآن بابا توی جای گرم و نرمش خوابیده بود و نمی‌دونست دختر یکی یه دونه اش اینجا تو خیابون‌ها پرسه می‌زنه.

بابا خارج از کشور زندگی میکرد و مامان… هه! حتی نمی‌دونم کجاست.

همه وقتی می‌دیدنم می‌گفتن بهت نمیاد راننده ی تاکسی باشی و درسته واقعاً بهم نمی اومد صورت بی نقصی نداشتم و فقط دختر مو بلند با مژه هایی بلند بودم،

این دوتا از ویژگی‌های خاص من بود. تنهام و رفیقی هم ندارم شاید به همین خاطر توی این اوضاع افتادم چون همیشه مامان میگفت آدم به دورم.

عصبی بلند شدم و به این فکر کردم به کجا برم سوار ماشین شدم و به سمت ناکجا آباد گاز دادم موبایلم رو دستم گرفتم و با کلافگی روی شماره زدم چند دقیقه بعد صداش و البته هیاهو و صداها می پیچید.

– صحرا تویی؟ با عصبانیت پلکم رو باز بسته کردم و گفتم- آره بابا منم.نگران گفت:چی شده؟ حالت خوبه؟نیشخندی زدم و گفتم: نگران من نباش میشه یه کاری کنی؟

خلاصه کتاب
صحرا دختری که زندگی تکراری خودش رو سپری می‌کنه، ناخواسته گیر اتفاقات عجیبی می‌افته. داستان از یه تاکسی شروع می‌شه، نه یه تاکسی معمولی، یه تاکسی مرگ‌آور! راننده‌ش آقاست؟ نه. می‌شه گفت همه‌چیز از اونجایی شروع شد که راننده‌ی خانم ما مقابل یک مرد عجیب قرار می‌گیره، اما فقط اون نیست و تو خونه‌ی صحرا هم اتفاق عجیبی می‌افته. 
خرید کتاب
50,000 تومان
https://webroman.ir/?p=5320
لینک کوتاه:
دیگر آثار
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    ورود کاربران

    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!