وب رمان
دانلود رمان کویینی و گرگینه ( جلد 4 از مجموعه لامیا) | بافرمت ،pdf

توضیحات

دانلود رمان کویینی و گرگینه ( جلد ۴ از مجموعه لامیا) | بافرمت ،pdf

 

 

  •   رمان : #کویینی و گرگینه
    جلد چهارم از مجموعه پنج جلدی لامیا
  •   نویسنده :#دستینی_وست
    #Destiny_West
  •   ژانر : #عاشقانه  #گرگینه_ای ،  #اروتیک #خون_آشامی ،  #بزرگسال

  خلاصه :
تمام زندگی من به عاشق جینجر بودن گذشت

تااینکه اون بابهترین دوستم،ترنتون ازدواج کرد.
تنهاکاری که انجام دادم این بود

که از ازش فاصله گرفتم

تا به اون و کارهایی که تمام زندگیم

دلم میخواست با بدنش انجام بدم فکر نکنم.
بعد از دوری از اونها همه چیز بی روح میگذشت

ولی همه چیز با وارد شدن یه دختر کوچیک

با یه قد خیلی کوتاه که زبونش درست

به اندازه ی موهاش بلند بود به باشگاه من عوض شد.
گرگ درونم میدونست

که اون قطعا چیزی که نشون میده نیست

و همه چیز وقتی پیچیده شد

که متوجه شدم اون آریل دختر جینجره.

 

قسمتی از متن رمان کویینی و گرگینه:

 

 

حداقل قد بلندی داشت و پاهایش مانند یک ورزشکار کشیده بود .

موهای سیاهش آنقدر نرمو زیبا بنظر میرسید

که حتی خودم دلم میخواست آن نگاهش کنم

و از لطیف بودنش مطمئن شوم .

من از قبل بخاطر اتفاقی که برایم

در حال رخ دادن بود ناراحت بود ….

در واقع خیلی ناراحت بودم چون این علارقم کاری که با من میکرد 

قلب مادرم را نیز می شکست . پ

س وقتی به خانه رفتم دلیلش را برای اتفاقی

که برایم افتاده بود در نظر گرفتم .

من قرار بود بمیرم ( یا تبدیل شوم ) .

پس بخاطر این ناراحت بودم ، قطعا فشار همان رویم بود .

 

دانلود رمان کویینی و گرگینه pdf بدون سانسور

 

امروز پنجشنبه بود

و نمیدانستم قرار است چطور با او روبرو شوم !

اصلا شاید بخاطر بی اجازه رفتنم

دیگر مرا نمی پذیرفت.

ولی حالا حتی با التماس هم مجبور بودم آنجا بمانم .

خشمگین من بودم .

در واقع هرگز در زندگی ام

در آن حد خشم را حس نکرده بودم .

ولی اتفاقی نیفتاد .

من چیزی را نشکاندم .

چیزی منفجر نشد .

انگار که یک آدم عادی هستم .

در حالی که روز قبلش در خانه

چند چیز را شکانده ب بودم .

شب حتی در خواب پنجره های اتاقم را شکاندم .

 

رمان کویینی و گرگینه پی دی اف

 

صبح همان روز وقتی ایزیدور از من خواست

مدل موی دیگری برایش درست کنم ب

خاطر عصبانیت لپ تاپش را نابود کردم .

وقتی بسرعت به خانه ی مادر خوانده ام

رفتم و به رافائل و مدیسون گفتم ،

گفتند شاید بخاطر ورزش باشد

که این اتفاق افتاده .

چون به نحوی انرژی ام تخلیه میشود .

ولی من حس میکنم بخاطر آن مکان است .

آنجا چیزی داشت که باعث آرامشم میشد .

حتى مدیسون اصرار کرده بود

که از مربی ام بخواهم

هر روز برای تمرین بروم

ولی مطمئن بودم تی جی نمیپذیرفت .

 

 

 

 

این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه:

 

    https://webroman.ir/?p=4591
    لینک کوتاه:
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    ورود کاربران

    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!