وب رمان
دانلود رمان مه جبین ( 3 جلد کامل ) | برای اندروید ،آیفون،pdf

توضیحات

دانلود رمان مه جبین ( ۳ جلد کامل ) | برای اندروید ،آیفون،pdf

 

  • رمان : #مه جبین

  • ژانر: #عاشقانه #ازدواج_اجباری
  •  نویسنده : #فرشته_تات_شهدوست

خلاصه رمان مه جبین:
شاهپورزندتهرانی الاصل اتابکی،جوان خوش قلب

که ازموقعیت اجتماعی بسیار خوبی برخورداره…

وچون مورداعتمادترین فرد طایفه ی زندمحسوب میشه

بنابروصیت خاتون مجبور به قبول درخواستی میشه

که از توانش خارج و غیر ممکنه.

شاهپور زند خلاف عقیده وخواسته ی قلبی خودش

باید قیومیت مه جبین رو که هفده سال داشته

به عهده بگیره تا زمانی که مه جبین با مرد معقول و خوبی ازدواج کنه.

شش سال از وصیت خاتون گذشته

و حالا مه جبین به عنوان استاد نوازندگی ویولن

در یک آموزشگاه مشغول به کاره

و طی این مدت هم شاهپور همه ی توجهش روی اون بوده.

مه جبین شاهپور رو دوست داره…

اما فقط از روی احترام

و به واسطه ی شخصیت والا وبااصالتی که داره…

 

 

قسمتی از رمان مه جبین فرشته ۲۷:

 

 

شاهپور همانطور که دیواره ی داغ

و بلورین استکان را میان انگشتانش لمس می کرد

نگاهش را اجمالی دور تا دور هال

نسبتا بزرگ خانه ی طوبی چرخاند

و روی قاب منبت کاری شده ی «آیت الکرسی» کمی بیشتر مکث کرد.

استکانش را روی میز گذاشت

و دستی به ریش و سبیل مرتب و آراسته ی خود کشید …

همانطور اخم آلود و جدی،

نگاهش از روی قاب نوشته کش آمد

و سمت طوبی رفت

و روی چهره‌اش تامل کرد …

بی آنکه حواسش باشد گوشه ی سبیلش

را بین دو انگشت گرفته و نرم نرمک تاب می داد.

دانلود رمان مه جبین pdf

طوبی لبخندی از سر مصلحت روی لب آورد

و طعنه زد: به گمونم راه گم کردی شاهپورجان …

به خوابم نمی دیدم

روز عیدی همچین سعادتی نصیبم بشه

که بچه ی خواهرم بعد از عهد و سالی به خاله‌اش سر بزنه …

شاهپور با خونسردی لبخند زد …

دستش را از سبیلش انداخت

و تسبیح عقیق سلیمانی را از جیب کتش بیرون آورد …

آن را با طمانینه کف دستش سایید

و آرام آرام از زیر انگشتش دانه کشید …

نگاه طاهره به دست او بود

شاهپور مستقیم به صورت خاله‌اش نگاه می کرد …

طوبی نگاهش را می دزدید

ولی قوام و مهابت صدای شاهپور چیزی نبود

که از نظرش پنهان بماند …

 

رمان مه جبین فرشته تات شهدوست

شما لطف داری خاله خانم، ولی شرمنده …

محض دید و بازدید خدمت نرسیدم …

طوبی اخم کرد و با تعجب نگاهش را به خواهرزاده ی جوانش داد …

شاهپور با همان لبخند،

محکم و صریح به چشمان او زل زد

و بی پرده رفت سر اصل مطلب!

دیروز همه ی حرفاتونو با عمه تاج شنیدم …

اما خب …

حقیقتش میون کلامتون یه جریانی خیلی اذیتم کرد …

انقدر مهم بود که به خاطرش پا شم بیام اینجا

و ازت بخوام رو در رو همه چیزو بهم بگی …

طاهره با تعجب به مادرش نگاه کرد …

 

 

 

 

 

این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه:

 

  • دانلود رمان پسر بسیجی دختر قرتی ( ۱ جلد کامل ) | برای اندروید ،آیفون،pdf

https://webroman.ir/?p=4394
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!