یه بار وقتی هشت سالمبود، ترنتون ناکس رو دیدم.چون منو چنان هل داد تو تاب که دندونجلوم افتاد و بعد که داشتم گریه میکردم، پرتم کرد زمین و با قیچی افتاد به جون موهام، خوب پیش نرفت! حالا بعد از سال ها باز هم همو دیدیم اونم دقیقا وقتی که نسبت به گذشته جسور تر، شرور تر شده بود...