با آخرین نت و رسیدن به نت آگمنت ...بازی تموم شد !اون هیچوقت وجود نداشت!چی میشه اگه بفهمی مردی که تا دیروز با بوسه ها و رد لباش رو تنت پیانو رویادت میداد امروز دیگه حتی استاد پیانو هم نیست!اون عطر چوبی ،اون نگاه های آبی رنگ ،اون نور ضعیف شعله سیگار پارلیامنتی که تو تاریکی نیمه شب بین انگشتاش نگه میداشت ،لمس و نوازشای صورت و تب و تاب ماه پیشونیم از بوسه های پریشونی که از شروع سال اخر دبیرستان همیشه منو به اوج میرسوند دروغ بود؟این نمایش ..این بازی خود جهنم بود !!یه جهنم پر از گلای زرد..