اسم رمان : مستی
نویسنده : فاطمه کاکاوند
ژانر : عاشقانه، اجباری
تعداد صفحات: ۲۰۵
دیاکو، مردی که در گرداب بازپسگیری اموال خود گرفتار آمده بود، دختری را ربود که سالیان دراز تحت نظر او بود. این ربودن، سرآغاز ماجرایی پیچیده شد که سرنوشت هر دو را به شکلی غیرمنتظره درهم تنید…
خلاصه رمان :
رسیدم به خونه فتاح حاج فتاح نجم آشغال ترین انسان کره ی زمین البته انسان زیادیشع این خوک کسی که از روزی که دست چپ و راستم رو شناختم دشمن خودم دیدم و انتقامش همیشه با من بود خونه ایی که پرنسس توش زندگی میکرد خیلی خیلی بزرگ بود طوری که توی دو کوچه باغ بالاشهر در داشت.
نقشه ی خونه رو یکی از محافظا بهم داده بود و کمکم میکرد لحظه ی ورود تا خروجم دوربینا قطع شه بهش زنگ زدم سلام وقتت بخیر آقا دوربینا رو ساعت یک تا سه قطع کن مطمعنی خونه نیستن؟
… بله فتاح خان ترکیس با خانومش فقط یکی از خدمتکارا با مستانه خانوم اینجاس مستانه خانوم شبا زود میخوابه فقط فریده میمونه که اونم مستانه خانوم بخوابه میره اتاقش،
اگه گیر کنم آقا من تمام محافظ ها رو مرخص کردم امشب خیالتون جمع فقط کاش یکی رو میفرستادین جثه ی ریزی داشته باشه شما ماشاله ب درد این کار نمیخوری از پنجره رد نمی.شی کاریت نباشه فعلا قطع کردم مستانه جون تنهاس ؟؟
لبخند خبیثی نقش بست روی لبم دوربینای توی باغ قطع نمیشد همه رو قطع کنن فتاح میفهمه ولی توی خونه رو میتونه قطع کنه تنها کار سخت اینه که از باغ برسم ب اتاقی که بالکن داره به اتاق نگاه کردم برقش خاموش بود احتمالا مال فتاحه چون دیدم ی زن توشه و الان که خاموشه احتمالا مال فتاح و زنشه روشن کردم و برگشتم سمت خونه،
توی راه ی عالمه میوه و سبزی و سبزیجات خریدم مامان تا رسیدم اومد جلو تنها مرد زندگیش من بودم نه برادر داشت نه پدر و شوهرشم توی سن کم از دست میده پس تنها مردش من بودم و منم براش مردونگی به خرج میدادم بهش زنگ میزدم و محبت میکردم و بیرون میبردمش،
سعی میکردم ب جای تمام نداشته هاش باشم و براش زندگی رو که تا الان جهنم بوده بهشت کنم هر چند مادر من زنی نبود که با آهن زرد خوشحال شه یا با زمین و ملک اون فقط منو و خوشبختیمو میخواست و من تا چند وقت دیگه همه رو بدست میارم چیزی که حقمه و بیست و پنج ساله ازم گرفتنش،
با مامان از هر دری حرف میزدیم سی سالته کی میخوای زن و زندگی داشته باشی پس خدا کی جواب دعا های منو میده ؟؟؟
خب شاید دعاهات مشکل داره، حالا دعای چی کردی تا بگم ببینم مستجاب میشه یا نه ؟؟؟گفتم ی دختر پاک و نجیب بذاره سر راهت دختر آروم ، خانوم ، با کمالات، با وجنات ، خوشگل مامان واسه همینه خدا نمیده جوابتو…