وب رمان
دانلود رمان آرا pdf |اثر فاطمه کاکاوند
  • نام: آرا
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: فاطمه کاکاوند
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 72

دانلود رمان آرا pdf |اثر فاطمه کاکاوند

 

اسم رمان : آرا

نویسنده : فاطمه کاکاوند

ژانر : عاشقانه

تعداد صفحات : 295

درباره ی دختری به اسم آرا هستش که هفده سالشه و داره درس میخونه و تمام هدفش رو روی درسش
سرمایه گذاری کرده تا اینکه پسری به اسم شاهین خودشو ب زور توی زندگیش جا میده و …

خلاصه رمان :

توی راه کلی خندیدن و منم داشتم از خودم سلفی میگرفتم با ژستاو زوایای مختلف وقتی سرم بلند کردم یه لحظه با
شاهین چشم تو چشم شدم که لباشو داد جلو و چشمکی زد ک یعنی چیکار میکنی از خجالت آب شدم رومو سمت
شیشه کردم و دیگه هم نگاه نکردم
وقتی به خونه رسیدیم شاهین ماشینو توی کوچه پارک کرد من عین فشنگ سریع پیاده شدم و شلامو جلو کشیدم
بخاطر پاشنه بلندام نمیتونستم زیاد تند برم و محتاط میرفتم وارد حیاط شدم ، راه طبقه بالا رو پیش گرفتم عروسی
خونه ی خودمون بود و بخاطر فیلترینگ بابام و آرمان)داداش بزرگم ک ب شدت متعصبیه(مختلط نبودیم و همینم منو
راحت کرده بود و میتونستم سیر دل برقصم و مسخره بازی و شیطنت کنم سالن پر از زن هاو دخترای فامیل بود و
همه آرایش کرده و لباسای آنچنانی که انگار میخواستن بگن من پولدار ترم زن ها هم یه عالمه طلا و کت و دامن
کوتاه ک تیپ مضخرفی بود
مامان متوجه حضورم شد و کلی غر زد ک رژت چرا قرمزه و من فقط سکوت کردم و مانتویی ک روی لباس نباتی
خوشگلم بود رو دراوردم و توی ساک لباس مامان گذاشتم نرگس و نجمه دختر عمه های دوقلوی فوق العاده جذاب
و خوشگلم بودن ک یه جورایی رفیق شیشم بودن و جیک تو جیک بودیم عمه ندا اصلا کاری باهاشون نداشت و آزاد
بودن و حتی یک هفته پیش من خونه ی ما میموندن
لباساشون فوق العاده زیبا بود پیراهن کوتاه کالب پوشیده بودن ک فوق العاده س++ک++س++ی شده بودن و
چاک روی رونشون نمایی زیبا میداد
ولی برعکس اونا من یه لباس پرنسسی بلند با دامن پوفی نباتی بود ک یقه قایقی بود و فقط سرشونه هام
لخت بود
انقد با دخترا رقصیده بودم و خندیده بودم باطریم پنج درصد بود و دیگه جون نداشتیم عروس و داماد نخواستن
عروس کشون داشته باشن و رفتن و ساعت دو بود ک مهمونا تقریبا رفته بودن و فقط خانواده عمو شهاب پدر شهلا
مونده بود و عمه ندا
منو دخترا بخاطر اخم های آرمان مجبور شدیم بریم توی اتاق و همینم باعث فحش های دخترا ب آرمان میشد و
منم میخندیدم سرمو توی گوشی کردم و اینستام رو ک مجبور بودم اسم و ادرس خودم نباشه چون آرمان اجازه
نمیداد رو چک کردم کسی پیامی نداده بود دخترا داشتن توی گوشی ول میچرخیدن رفتم ک آرایشمو پاک کنم پیام
اومد گوشیمو چک کردم نوشته بود ….. زیباترین صحنه ی امروزم بودی
همه ی حس ها رو تجربه کردم ذوق،ترس، آشفتگی،استرس گرفتم ک کیه؟؟
به نرگس ک اصلا توی باغ نبود و یه لحظه از خودش سلفی گرفت و ارسال کرد
+ نرگس برام پیام اومده
_اسکل
از جوابش ناراحت نشدم چون توی باغ نبود
+احمق نوشته زیباترین صحنه روزم بودی
گوشیو سمتش گرفتم و نشون دادم فقط خندید و گفت
_والا زیباترین صحنه امروز منم بودی
چشامو چپ کردم حالت چندش دادم ب صورتم
مغزم هنگ بود و دست و پام یخ اولین باری بود یه پسر جرعت کرده بود بهم پیام بده همه ی فامیل میدونستن
من دختری نیستم رل بزنه و اونایی ک میخواستن واقعا فقط میومدن خاستگاری و بقیه هم به ف+ا+ک میرفتن
بهترین راه بی خیالی بود رفتم سرویس و صورتمو شستم و رفتم کمک مامان ساعت تقریبا سه بود و صدای خنده ی
اعضای خونه تمومی نداشت پسرا ک جدا نشسته بودن و بزرگنرا هم جدا و مامان و فاطی خانوم )مامان شهلا(حرف
از شکوه و جلال عروسی میزدن از غیبتای زنا میگفتن و بابا و عمو شهابم فقط نظارگر بودن و میخندیدن
مامان گفت چایی بیار و منم یه سینی پر چایی ریختم شاید موند ببرم واسه دخترا هم

خلاصه کتاب
درباره ی دختری به اسم آرا هستش که هفده سالشه و داره درس میخونه و تمام هدفش رو روی درسشسرمایه گذاری کرده تا اینکه پسری به اسم شاهین خودشو ب زور توی زندگیش جا میده و ...
خرید کتاب
45,000 تومان
https://webroman.ir/?p=6749
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!