اسم رمان : ضماد
نویسنده : پرستو اسحقی
ژانر : عاشقانه، خونبسی، هیجانی
تعداد صفحات : 3442
نبات، دختر روستایی که با شهری شدن درگیر است، حالا باید به گذشتهاش برگردد.خاقان، مردی با چهرهای سرد وگذشتهای آتشین، که کودک برادر مردهاش را مثل گروگان نگه داشته است. وقتی نبات برای نجات برادرش وارد بازی مرگبار خونبس میشود، هیچ چیز آنطور که به نظر میرسد نیست…
خلاصه رمان :
بغضش سرباز کرده بود که همچون سیلابی روی گونه هایش می نشست با تمام سرعت میتاخت و صدای موج آب دریاچه طنین زیبایی به ارمغان آورده بود.
بعد از چند سال دوستی با تارا اسب هم عادت هایش را میدانست زمانی که ناراحت و غمگین بود چنان با سرعت حرکت میکرد و کنار دریاچه فریاد میکشید تا درونش آرام بگیرد.
اما حالا سرعت و فریادهایش تاثیر گذار نبودند جگرش از سرنوشت ناعادلانه برادرش در حال سوختن بود با رسیدن به کنار درخت همیشگی افسار تا را را کشید که ایستاد.
اشک هایش را با پشت دست پاک کرد و پایین پرید.پابرهنه روی شن و ماسه های نمناک به سمت دریاچه قدم برداشت، دلش تنگ بود؛ دلتنگ برادری که همچون کوه بود.
برادری که تمام خاطراتشان زیر این درخت و روی شن های ساحل جلوی چشمانش مرور میشد.مانند بچه ها روی شنها نشست و پاهایش را در شکمش جمع کرد؛ بغضش با صدای بلند شکست و صدای گریه اش به عرش رفت موج آب به سمتش می آمد و حالا تمام لباسش خاکی و خیس شده بود.
با شنیدن صدای قدمهایی سرش را از روی زانوهایش برداشت با دیدن مرد قد بلند و سیاه پوشی کمی ترسیده در جایش تکان خورد دست به سمت شالش برد و وقتی آنرا رها شده روی شانه هایش دید سریع روی موهایش کشید و از جای برخواست.
_امری داشتید؟!نگاه سرد و بی روح مرد سیاه پوش تا استخوان مغزش را سوزاند.
هر چقدر سعی میکرد تا به یاد بیاورد که او را در روستا دیده است یانه؟! اما به یاد نمی آورد چنین شخص و با تیپ آنچنانی که او داشت اهل روستا باشد.
احتمال میداد از مهمانهای کدخدا باشد که به روستا آمده است.- صدای گریه تون…..!وقتی نگاه سوالیم را دید دم عمیقی گرفت و بدون توجه به من به سمت دریاچه برگشته و نگریست.
غم بزرگی رو به دوش میکشی؟گریه هاتون مثل بچه ای بود که توی یک شهر ویران شده تنها مونده باشه. از تشبیهش تمام تن نبات لرزید_شما کی هستید؟ تا جایی که یادم هست شمارو توی روستا تا به حال ندیدم.
_کاش هیچ وقت این روستا رو نمیشناختم.خشم و نفرت درون صدایش دخترک را متعجب کرد بعد از چند دقیقه از کنارش گذشت و به سمت تا را قدم برداشت.