وب رمان
دانلود رمان اون کیه pdf |اثر حانیه بصیری
  • نام: اون کیه
  • ژانر: عاشقانه، طنز، روانشناسی
  • نویسنده: حانیا بصیری
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: ۲۳۵

دانلود رمان اون کیه pdf |اثر حانیه بصیری

اسم رمان : اون کیه

نویسنده : حانیا بصیری

ژانر : عاشقانه، طنز، روانشناسی

تعداد صفحات : 235

“آنا بعد از ده سال دوری به ایران برمی‌گردد. در فرودگاه با مرد جوانی روبه‌رو می‌شود. مردی که انگار او را خوب می‌شناسد! او با صمیمیت با آنا حرف می‌زند و نشانه هایی به او می‌دهد که آنا متعجب می‌شود! اما مشکل اینجاست…آنا او را نمی‌شناسد. مرد گمان می‌کند آنا با او شوخی می‌کند و قبل از رفتن به او یاد آوری می‌کند که قولی که به او داده را فراموش نکند!

 

خلاصه رمان :

اول با تعجب چشمام درشت شد بعد اخم کردم در حالی که نمی‌دونستم چجوری باید جواب این بی تربیتی رو بدم.

گفتم : حرف دهنتو بفهم آقا این چه طرزشه؟ اشتباه گرفتی تا اینو گفتم تیکه آخر حرفش یادم اومد. ماشین؟!!!یعنی ماشین پرستو دم در خونه اونه؟

جا خورده گفت :چی!؟… من واقعا معذرت میخوام فکر کنم اشتباهی تماس گرفتم.

با دقت بیشتر به صدای آشنائه مرد پشت خط گوشی رو از گوشم فاصله دادم و به شماره نگاه کردم.

خودش بود،همون شماره ای که بهم پیام داد،من‌که چیزی یادم نمیاد پس چرا صداش برام آشناست؟

وقتی دید حرفی نمی‌زنم گفت :وایستا ببینم… شماره که همونه نکنه خط رو خط شده؟

لبام رو هم چفت شده بود و نمیتونستم حرف بزنم در اصل نمی‌دونستم چی باید بهش بگم؟

_الو؟صدای بوق که توی گوشی پیچیدفهمیدم قطع کرده گوشی رو خاموش کردم و سعی کردم افکار مو جمع کنم توی اتاق راه رفتم و چشمامو بستم.

خودشه کسی که دیروز رفتم پیشش چجوری براش توضیح بدم،من همونم ولی یادم نمیاد تو کی هستی؟

با استرس به گوشیم خیره شدم و ناخونام جویدم:چیکار کنم؟

تو همین فکرا بودم که دوباره گوشی زنگ خورد. همون بود،چیکار کنم؟ گوشی رو برداشتم و یه نفس عمیق کشیدم.

الو.عه بازم خط رو خط شده؟- نه… خودمم.با صدای متعجب گفت : نه!!! لعنتی چجوری تغییر صدا میدی؟ باز سرکارم گذاشتی؟

لبامو رو هم فشار دادم و چشمامو بستم:جدی خودتی ؟ الو پشت خطی؟ هی.. یوهو؟

آب دهنمو قورت دادم و گفتم:بله گفتید ماشینم اونجاست؟بلند خندید :نه بابا اینجوری حرف زدن بهت نمیاد لاتیشو پر کن داد بزن بگو آره واس منههه.

صدامو صاف کردم و در حالی که سعی میکردم به خودم مسلط باشم گفتم:می‌شه جوابمو بدید ؟

صداش از لحن شوخ خارج شد و آروم گفت :آره ماشین خز تو دم خونه همسایه پارک کردی خیلی عصبانیه کم مونده بود زنگ بزنه بیان ببرنش.

با چشمای درشت شده داد زدم : چی؟ ببرنش؟ … آدرس اونجا رو بده کجا میخوان ببرنش؟

متعجب گفت : تو خوبی؟ دیروز آدرسو برات فرستادم که گفتی…

دستمو گذاشتم رو سرم و داد زدم :چرت و پرت تحویل من نده آدرسو بده ببینم.

با صدای خوشحال و لحن تشویق کننده ای گفت :آهاان این شد دوباره خودت شدی .

خلاصه کتاب
"آنا بعد از ده سال دوری به ایران برمی‌گردد. در فرودگاه با مرد جوانی روبه‌رو می‌شود. مردی که انگار او را خوب می‌شناسد! او با صمیمیت با آنا حرف می‌زند و نشانه هایی به او می‌دهد که آنا متعجب می‌شود! اما مشکل اینجاست...آنا او را نمیشناسد.مرد گمان می‌کند آنا با او شوخی میکند و قبل از رفتن به او یاد آوری می‌کند که قولی که به او داده را فراموش نکند! 
خرید کتاب
45,000 تومان
https://webroman.ir/?p=5315
لینک کوتاه:
دیگر آثار
    نظرات

    نام (الزامی)

    ایمیل (الزامی)

    وبسایت

    ورود کاربران

    کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!