اسم رمان : منِ تو
نویسنده : مریم پیروند
ژانر : عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات : 2489
ثمین بخاطر قتلِ غیرعمد پدرِ ارسلان توسط برادرش، رابطهش با ارسلان بهم میخوره.
این در حالیه که ثمین ازش حاملهست و ارسلان میلی برای ادامهی رابطهش با ثمین نداره...در تکاپوی پیگیری ثمین برای رضایت گرفتن از خانوادهی ارسلان، پای برادرِ بزرگتر ارسلان به ماجرا باز میشه و باعث ایجاد یه سری تغییرات توی زندگی ثمین میشه…
خلاصه رمان :
هر لحظه که از خواب بیدار میشدم دوباره توی گیجی و دنیای اوهام درون خواب فرو می رفتم.
تمام ساعت هایی که توی اتاقم بودم روی تخت و در خواب سپری شدن.
مامان چند بار صدام زد و من هر بار فقط لای پلکم رو باز می کردم،
و تنها ناله ی خفه ای از پشت لبهای بستهم سر می دادم و دوباره به اعماق خواب فرو می رفتم
شاید تب داشتم شایدم بخاطر چیزهایی که توی خونه ی ارسلان و بینمون گذشتن ذهنم وارد به مرحله ی گیجی شده و تحمل درک یهویی این حرف ها رو نداره…
به خودم که میام باورم نمیشه من در نهایت استیصال اون پیشنهاد رو به ارسلان داده باشم،
قرار بود فقط خودم رو ازش بگیرم در حالی که من قصد داشتم،
علاوه بر خودم بچهش رو هم ازش بگیرم تا اون نتونه به خواسته هاش برسه
اما این پیشنهاد و اینکه اون پشت معضل بابک نشست تا برام آینه ی دق باشه و آرامش خانوادهم رو بهم بریزه،
دست و بالم رو بست و منو مجاب کرد در مقابلش کوتاه بیام،دوباره لای پلک هام رو باز کردم،
بابا کنارم نشسته بود و داشت به آرومی موهام رو نوازش می کرد.
از نوازشش باز هم چشمام سنگین شدن و میون گیجی فرو رفتم.
اما صدای زمزمه ش مثل نوای دوری گوشم رو پر کرد:دخترم چشه ثنا چرا اینقدر بی قراره؟
از دیشب که اومد خونه حال نداره تب کرده بود به زور تبش رو پایین آوردم…
با صدای پارس جسیکا از خواب پریدم…نفس نفسهای جسیکا رو کنار گوشم حس کردم…
سرم رو که پیچیدم اونو روی تخت کنار خودم دیدم،چشمای بازم رو که دید دوباره پارسی کرد و آه از نهاد من بلند شد…
این بچه اونقدر با ما اخت شده که شیطونی هاش دامن گیر مامان هم شدن.
دوباره که پارس کرد غر زدم- چته؟ بیدارم کردی دیگه… بسه دختر.
حین صدای نفسهاش خنده ی ریز کسی رو از لای در اتاقم شنیدم…