- رمان: #ملکه در لباس زیر {#جلد_چهارم}
- { #مجموعه لباس زیر}
- ژانر: #عاشقانه #مافیایی #اروتیک #بزرگسال
- نویسنده: # PENELOPE SKY(پنلوپه اسکای)
خلاصه ملکه در لباس زیر:
الهه به دنیا گفت که اون چه احساسی نسبت به من داره. به جای خوشحالی، احساس وحشت کردم. این چیزی نیست که من میخوام. این طوری نبود که رابطه ما باید میبود. من همه چی رو تموم کردم چون چاره دیگه ای نداشتم. اما تقلا میکنم که با بدبختی خودم کنار بیام. در یک تخت خالی بدون اون در کنارم …..
قسمتی از متن رمان ملکه در لباس زیر:
»کانوی«
خشم من دو روز طول کشید.
من از همه چیز عصبانی بودم. من عصبانی بودم که رابطه ما رو با
اعتراف احساساتش به عموم خراب کرده بود. من عصبانی بودم اون
متهمم کرد که منم در مقابل، اونو دوست دارم. و من مخصوصا در
مورد آخرین حرفی که بهم زده بود عصبانی بودم، این که پدر و مادرم
از من نا امید میشن.
اون دقیقا میدونست چطوری دست روی نقطه ضعفم بزاره.
با توجه به خشم و عصبانیتم،من اونو از خونه بیرون کردم. من دیگه
اونو توی رختخوابم نمیخواستم. نمیخواستم اون توی خونه ام باشه. من
میخواستم هر مدرکی رو که از خودش بجا گذاشته رو پاک کنم.
میخواستم از اینجا بره.
میخواستم خاطراتم رو با اون از یاد ببرم.
من اونو دوست نداشتم و بهش هشدار دادم که منو دوست نداشته باشه.
حالا دنیا فکر میکرد که ما با هم خوشبخت هستیم و من عاشق این زن
هستم.
وقتی که همش دروغ بود.
از وقتی که اون رفت، من به اتاق خواب خودم نرفته بودم. من در اتاق
مهمان موندم و از لباسهایی که دانته از مغازه برام خریده بود استفاده
میکردم. هر چیزی که میپوشیدم جدید بود و این جایگزین بهتری بود
که توی اون اتاق وحشتناک پا نذارم.
من از دانته میخواستم که اونجا رو تمیز کنه و هر چی که اون دختر به
جا گذاشته بود رو از بین ببره.
اما نمیتونستم خودم رو راضی کنم و این کار رو بکنم.
روز سوم، خشم من بلاخره شروع به فروکش کردن کرد.خستگی از
بیخوابی منو از پا انداخته بود و گرسنگی منو ضعیف کرده بود.
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه: