- رمان: #خیمه شب بازی
- نویسنده: #مرجان فریدی
- ژانر: #عاشقانه#مافیایی، اروتیک#darke
#جدید#بزرگسال#کمیاب#نایابخلاصه رمان خیمه شب بازی:
دختری به نام ترسا که دنبال خواهر گم شدش هستکه تو این بین با مردی باهوش اشنا میشه
که ضریب هوشیش از همه بالاتر هست
و تو زندان هایی به امینت بالا زندانیه
ولی به راحتی از زندان همش فرار می کنه
و دوباره خودش را لو می ده و اینگونه می خواد که گروه پلیس را احمق جلوه بده
اسمش سردینه و به ترسا کمک می کنه
که خواهرش را از باند لولیتا
(دارک وب ،شکنجه های انلاین ،قاچاق اعضا)
و خیلی از قاچاق های دیگه که کنارش انجام می دن نجات بده …
قسمتی از رمان خیمه شب بازی:
پسر ابرو بالا انداخت و ادای فکر کردن در اورد
و
خیه به دستان بسته اش بودم که گفت:
موقغ که نامه رو میخوندی…
دادستان باهوش…چیزی مشکوک ندیدی؟
دادستان باهوش را که گفت باز بلند سروع کرد به
خندیدن یک پسر بیست
و اندی ساله یک اداره
پلیس را با دست و پای بسته به بازی گرفته
و
!اعصاب همه را از جمله من خورد کرده بود
جزو رو اعصاب ترین افرادی بود که تا به حال در
عمرم دیده بودم!!!!
کارن با غیض رو به نگهبان ها گفت
این خیلی حرف میزنه دهنش رو ببندید
پسر با خونسردی نیشخندی زد و گفت:
–ترسای عزیزم…
وقتی این نامه رو بخونی من پیشت
نیستم و خیلی از تو دورم خوب دقت کن.
دلم م یخواد مستقل باشم
زندگی تازه ای شروع کنم
دوست دارم خوش حال باشم
یه روزی شاید برگردم!!
دوست دارم خیلی زیاد
نیا دنبالم چون نمیتونی پیدام کنی…
- رمان خیمه شب بازی برای موبایل و کامپیوتر
من همیشه به یادتم
و یادت باشه که من به خواست خودم رفتم نه هیچ
کس دیگه ای خداحافظ.
با ساکت شدنش با بهت جمعیت را کنار زدم و
ناباور نگاهش کردم متن نامه ی الیسا را حفظ کرده
بود؟
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه: