وب رمان
رمان دلبر مجازی pdf

اطلاعات

رمان دلبر مجازی pdf

خلاصه رمان: تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ

بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره.

نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ..

حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟

داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟!اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟!

دو نفر بیشتر از همه توی سرنوشتش تاثیر دارن آیهان و مهراد..

یعنی این دوتا پسر جذاب قراره با زندگی تمنا چیکار کنن؟!

کجای بازی ایستادن؟ آیا شخصیت شیطونش باعث میشه راجبش فکر اشتباه کنن؟

اینجا دنیای مجازی است…دنیایی معکوسِ دنیای حقیقی…

همان جایی که ما پشت حصار سیم ها و خطوط ارتباطی پنهان شده ایم…

همان جایی که هر چه با هم بیگانه تر باشیم،

بیشتر به هم نزدیک می شویم…جایی که حتی انسان های جامعه گریز،

در آن به راحتی سیر می کنند و هم صحبتی می یابند…

کمی ترسناک اما قابل اعتماد است…

قسمتی از متن رمان دلبر مجازی

اوف ! دیگه جونی تو تنم نمونده ، الاناست که نفله شم از خستگی !

فک نکنم دیگه کسی مونده باشه که امواتشو مورد عنایت قرار نداده باشم !

از رئیس سازمان سنجش گرفته تا شخص عزیزی که رشته گرافیک رو به وجود آورد

و استاد گرامی که بسان سگ شکاری بالا سرمون بود و منتظر بود تا جم بخوریم

و اون بپره پاچمونو بگیره ! ای بر پدرتون لعنت ، ای جد و آبادتون آتیش بگیره ،

ای نسلتون ور بیفته ، ای همتون برین زیر تریلی گوشت چرخ کرده شین ،

ای … دلوین که با شهاب اومده بود دنبال من و آوی گفت :

چی میگی واسه خودت تمنا ؟

داری کیا رو اینجوری سوزناک نفرین میکنی ؟

این استاد طراح زباله رو ! دلی نمیدونی چقدر سخت گرفته بود .

انگار ارث پدر بی پدرش و از ما بخت برگشته ها طلب داشت !

شهاب ابروی بالا انداخت و گفت : تو که گفتی خوب دادی !

اون که سگ درصد !

ولی این دلیل نمیشه که واسه سوالای مضخرفی که طرح کرد نفرینش نکنم !

حالا تو خون کثیف خودتو آلوده نکن !

یکم به فکت استراحت بده الآن میریم کافه ای جایی میشینیم .

دلی غر زد : شهاب چرا اون ماشین جلوبیا حرکت نمیکنن ؟

شهاب با بی اهمیتی گفتک …چه میدونم !!

منم گفتم : خو برو ببین چی شده دیگه شهاب ابرویی بالا انداخت

و گفت : تو کار بزرگترت دخالت نکن بچه !

دلی هم به دفاع از من گفت : راست میگه دیگه برو ببین چی شده .

شهاب چپ چپ رو به دلوین گفت : تو همین الان ضایعم نمیکردی ، میمردی ؟

دلوین غش غش به قیافه وارفته شهاب خندید و اونم رفت ببینه چی شده .

تمام نوک انگشتام از بس نوشته بودم ذوق ذوق میکرد !

ای همتون یه جا سقط شین تمام دانشجوها از دستتون خالص شن هی !

شهاب برگشت و گفت :  انگار تصادف شده ، راه بسته هست ..

فکر کنم به دو ساعتی علایقم ! دلی آه پر سوزی کشید و گفت :

وای نه ! من اصلا تحمل ترافیک نداره حالا چیکار کنم ؟

رمان دلبر مجازی pdf

https://webroman.ir/?p=1315
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!