اسم رمان : طالع نحس
نویسنده : شادی قربانی
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : 1454
این رمان روایت زندگی دختری به اسم مهتاب است که با دایی ناتنی خود ازدواج میکند. فرود مردی عصبی است که وقتی متوجه دختر نبودن مهتاب در روز عروسیشان میشود او را به روشهای مختلف شکنجه میکند غافل از اینکه …
خلاصه رمان :
“مهتاب” با تکونهای دستی و سیلیهای محکم و پی در پی که تو صورتم میخورد، با سوزش دردناکی که دردش به قلبم هم اصابت کرده بود. با درد چشمامو باز کردم…
با دیدن چهره ترسیده و نگران فرود و یاد آوری میله داغی که با بیرحمی روی صورتم گذاشت اشک چشمام جاری شد.
چشمام و دوباره بستم و با فکر به این که زیبایمو به طور کامل از دست دادم با چشمهای بسته صدای گریهام تو کل اتاق پیچید.
با هر قطره داغ اشکم که روی سوختگی صورتم میچکید از درد چشمام و محکم تر فشار میدادم و بیشتر به درد و بدبختی خودم زار میزدم.
امان امان از این مرد پلید. من… من… چجوری عاشق این حیوون شدم چطور عشق و احساسم و تقدیم به مردی کردم که هیچی از عشق نمیدونه.
با حس داغی دستهای مردونش روی پاهای بیحسم به خودم لرزیده و صدای گریهام قطع شد.
-مهتاب خواهش میکنم… منو ببخش… باور کن دست خودم نبود، جنون اومد سراغم ب… باور کن…
دوست داشتم گوشهام واسه همیشه کر و چشمام نابینا بشن تا دیگه نه صداشو بشنوم نه اون چهره کریح و کثیف شو ببینم.
وقتی دید سکوت کردم و جوابش رو نمیدم شروع کرد به باز کردن دستهام…
با فشاری که برای باز کردن طناب وارد میکرد. از درد فقط تونستم لبامو گاز بگیرم.
نمیخواستم با صدای جیغهای من دوباره عصبی بشه و بیفته به جونم، بدنم تحمل درد دیگه ای رو نداشت.
با یادآوری حرفهای آقای امیریان دکتر روان پزشک فرود که همیشه توصیه میکرد از حرفها و از چیزهای که روی اعصابش تاثیر میزاره هیچ موقع استفاده نکنید چون ممکنه اتفاق ناگواری بعدش پیش بیاد.
این دسته از بیمارانی که به این نوع بیماری مبتلا شدن وقتهای که جنون به سراغشون بیاد هیچ گونه کنترلی روی خودشون ندارن و ممکنه طرف رو حتی به قتل برسونن و چیزی متوجه نشن.
اونا توی همچین مواقعی فقط خشونته که ارومشون میکنه نه چیز دیگهای.
طناب رو که کامل از دوره دستام باز کرد تکونی به دستهای خشک شدهام دادم که از دردی که توی استخون مچ دستهام گز گز میکرد نفسم به شمارش افتاد …