اسم رمان : دامنگیر
نویسنده : هانیه وطن خواه
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : 1853
عقیق نام من است.
نام منی که تنها در میان دردها، ایستادهام.
نان منی که سالهاست به زبان اویی که میگویند محرمتر از هر محرمیست هجا نشده است…
خلاصه رمان :
در این چهل روزی که طوبی خانم از میانمان پر کشیده و جای خالی اش را به دلم گذاشته بود، مواقعی که خواهر و بردارش به بندر می آمدند، زودتر به خانه باز میگشت. امیر علی هاوش به بغل از در آشپزخانه گذشت. گفت ترگل گلی میگه، چایی تازه دمه؟ به ترگل گلی که گفت، لبخند زدم.
هنوز هم ترگل برای امیر علی ترگل گلی بود.ترگل مانند طوبی ،خانم مردسالاری در گوشت و خونش غلیان میزد. سمیه نگاهم کرد و چشمک زد. لبخند زدم. اگر ترگل شرایط سخت حاملگی پرخطرش را نداشت و این غمی که در این شرایط مجبور به تحملش شده خاست و برای خان داداشش اسباب بود خود بر پذیرایی مهیا می کرد.
ظرف میوه های نوبر بهاری باغ را سمیه به دست گرفت و پا به نشمین گذاشت و چای ریختن من کمی زمان برد. دیشب با البرز تصمیم گرفته بودیم که امروز بعد از چهلم فردا هستیم از تصمیممان بگوییم. پا که به سالن گذاشتم امیر علی سمتم قدم برداشت.
سینی چای را از من ستاند و خود مشغول تعارف زدن شد. به سر تکان دادن البرز به معنی سلام پاسخ دادم و سمیه اشاره زد روی مبل دو نفره کنارش بنشینم.