وب رمان
دانلود رمان بالرین سرخ من pdf |اثر رزالین
  • نام: بالرین سرخ من
  • ژانر: درام، صحنه دار، اروتیک
  • نویسنده: رزالین
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 1367

دانلود رمان بالرین سرخ من pdf |اثر رزالین

 

اسم رمان : بالرین سرخ من

نویسنده : رزالین

ژانر : درام، صحنه دار، اروتیک

تعداد صفحات : 1367

اطلس بزرگ ترین تاجر ، صادر کننده و کلکسیونر فرش های اصیل و کمیاب ایرانی تو خاورمیانه و اروپاست ، مردی که یه دختر چهار ساله شیرین زبون داره و واسش هرکاری می کنه …
اِرمیا پسر مهربون و آرومی که عاشق رقصیدن و بچه هاست و معلم باله ست
اطلس اِرمیارو با پیشنهاد خواهر کوچیکش به عنوان مربی شخصی دخترش استخدام می کنه ….
همه چیز آروم تا وقتی که اطلس اِرمیارو تو لباس باله مشکی می بینه و تو نگاه اول تموم
سلوالی بدنش تحریک میشن.‌‌..
اطلسی که زنش بخاطر سرد بودن ازش جدا شده مثل یه گرگ وحشیو گرسنه میوفته به جون
اِرمیا و اونو تمام و کمال واسه خودش می خواد….

خلاصه رمان :

ارمیا خیره به فرش دستبافی که رو دیوار بود گفت : این واقعیه؟!؟
طلا عصبی از دیر کردن برادرش چرخید عقب : فرش؟!؟ !
_اوهوم
:اره خوشت اومده؟!؟!؟
ارمیا نفس عمیقی کشید : خیلی خوشگل….ِ
طلا محو خندید
:هیچوقت نفهمیدم اطلس از چیه این فرشا خوشش میاد…..
ارمیا با شیطنت نگاش کرد : باید کور باشی که زیبایی همچین چیزیو نبینی…..
طلا چشماشو باریک کرد و بلند شد
:تا تو با این فرشه خلوت می کنی من میرم دنبال اطلس….
باورم نمیشه وقتی مهمون داریم انقد دیر کرده….
ارمیا صداشو بلند کرد : عجله ندارم طلا اروم باش…..
می دونست طلا مثل دینامیت می مونه
فقط لازم بود یچیز عصبیش کنه اونوقت همه چیو منفجر می کرد…..
امیدوار بود برادرش مثل خودش نباشه….
نفهمید چقد بهش خیره شد
فقط به خودش که اومد تو نیم قدمی فرش وایساده بود انگشتای ظریفش بالا اومدن…..
ضربان قلبش تند شد دلش می خواست لمسش کنه
رگه های طلایی داخلش نشون می دادن از نخ طلا واسه بافتنش استفاده کردن……
چیزی نمونده بود لمسش کنه که تو یه ثانیه دست مردونه و قوی محکم دور مچش حلقه
شد…..
تا به خودش بیاد با قدرت عقب کشیده شد و با صورت تو سینه لختش فرو رفت….
_آخ آی….
اطلس : نباید بهش دست بزنی…..
صدای خشن و سرد مرد وحشت زدش کرد : متاسفم نمی دونستم…..
اطلس فشار محکمی به مُچش وارد کرد ، ارمیا بی اراده سینشو چنگ زد : آی ولم کن…..
طلا : چیکار می کنی؟!؟!؟
اطلس چند ثانیه بهش خیره شد و تو یه حرکت ولش کرد
سمت میزش رفت و رو صندلی نشست
طلا با سرعت سمتش رفت
:خوبی؟!؟ چی شد؟!؟؟ !
ارمیا با درد مچ دستشو ماساژ داد
کارش اشتباه بود ولی لازم نبود انقد سخت و خشن واکنش نشون بده : خوبم چیزی نیست.
طلا با اخم چرخید سمت اطلسی که لخت با بدنی خیس عرق رو صندلی نشسته بود : دیر
کردی….
اطلس ساعتشو چک کرد : قرار بود هشت اینجا باشید….
ولی هشتو پنج دقیقه رسیدید….
اونی که دیر کرد شما بودید
طلا حرصی رو مبل نشست : واقعا که….
نفس عمیقی کشید : بعدا حرف میزنیم….. ارمیا جان بیا بشین……
ارمیا گیج نگاش کرد این آدم چرا اینجوری بود؟!؟؟ !
رو مبل نشست مچ دستش خیلی درد می کرد.

خلاصه کتاب
اطلس بزرگ ترین تاجر ، صادر کننده و کلکسیونر فرش های اصیل و کمیاب ایرانی تو خاورمیانه و اروپاست ، مردی که یه دختر چهار ساله شیرین زبون داره و واسش هرکاری می کنه ...اِرمیا پسر مهربون و آرومی که عاشق رقصیدن و بچه هاست و معلم باله ستاطلس اِرمیارو با پیشنهاد خواهر کوچیکش به عنوان مربی شخصی دخترش استخدام می کنه ....همه چیز آروم تا وقتی که اطلس اِرمیارو تو لباس باله مشکی می بینه و تو نگاه اول تمومسلوالی بدنش تحریک میشن.‌‌..اطلسی که زنش بخاطر سرد بودن ازش جدا شده مثل یه گرگ وحشیو گرسنه میوفته به جوناِرمیا و اونو تمام و کمال واسه خودش می خواد....
خرید کتاب
50,000 تومان
https://webroman.ir/?p=6579
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!