وب رمان
دانلود رمان شکار ادلاین pdf |اثر H D Carlton
  • نام: شکار ادلاین
  • ژانر: جنایی، معمایی، اکشن، دارک، اروتیک، خشن
  • نویسنده: H D Carlton
  • ویراستار: وب رمان
  • مترجم: آساواژه
  • تعداد صفحات: 1040

دانلود رمان شکار ادلاین pdf |اثر H D Carlton

 

اسم رمان : شکار ادلاین [جلد 2] [مجموعه موش‌ و گربه]

نویسنده : H D Carlton

ژانر : جنایی، معمایی، اکشن، دارک، اروتیک، خشن

تعداد صفحات : 1040

زیدن:
ادلاین کجاست؟
من یک شکارچی به دنیا اومدم و قرار بود ادلاین شکار ابدی من باشه.
ولی وقتی اون شب از من دزدیدنش و مثل یه الماس توی قلعه ای پنهانش کردن متوجه شدم نمیتونم هیولای درونم رو مهار کنم.با خون زمینو نقاشی می کنم و جهانو برای پیدا کردنش تیکه تیکه می کنم تا اونو به جایی که بهش تعلق داره برگردونم.به آغوشم.
ادلاین:
اونا منو دزدیدن..برای انتقام برای نابود کردن من.هیولاهایی که لباس مردونه پوشیده بودن شکنجم کردن بهم صدمه زدن و خردم کردن .دارم برای زنده موندن می جنگم، با تمام قدرتی که دارم تلاش می کنم وقتی که دنیا علیه منه.دیگه خودمو نمی شناسم ولی قرار نیست تا ابد زندانی بمونم.
زیدن میاد…نجاتم میده ولی می ترسم تا وقتی برسه هیچی از من نمونه…که دیر …

خلاصه رمان :

بویایی. اولین حسی بود که به کار افتاد. کاش هر چیزی جز این بود چون
بلافاصله بوی عرق بدن، ادکلن تند و چیزی که فقط میشه گفت بوی شیطان به
سراغم میاد.
و بعد حس ششمم به کار میوفته، زمزمه هایی از هشدار و خطر توی گوشم.
من در خطرم.
اون زمزمه ها به یک آهنگ پر از جیغ وداد وفریاد تبدیل شد، بدنم پر شد از
وحشت که میخوا قلبم رو از جا در بیاره. آدرنالین بدنم رو پر کرد و به زحمت
تونستم خودم رو تا جایی که میشد بیصدا نگه دارم.
چشم هام رو به آرامی باز کردم و با تاریکی مطلق روبرو شدم. چند ثانیه طول
کشید تا بفهمم که یه باند به دور سرم بسته شده.
بعد ، همون بی حسی خوشایندی که باهاش از خواب بیدار شدم از بین رفت و
درد شدیدی به همه جا حمله کرد. نفس توی سینم گیر کرد و بدنم در یک درد
عذابآور غرق شد.
خدای من،این همون حسیه که زندگی میده ؟ نمیتونه مرگ باشه. اگه مرگ بود،
باید در آرامش میبودم. ممکنه عاشق یه استالکر شدم، ولی به هیچ وجه اجازه
نمیدم که از دروازههای بهشت جا بمونم.
من این حق تخمی رو داشتم که اونجا باشم.
دارم به مغزم فشار میارم تا به درد فکر ن کنم و یادم بیاد که چه بالیی سرم
اومده. به وضوح چند تا پیام از دایا یادم میاد که ازم خواسته بود بیام پیشش.
اضطرابی که وقتی جواب تلفنام رو نمیداد حس کردم. سوار ماشین شدن،
چراغ های جلو، وحشت کردن، کشیده شدن رو زمین، و بعد دیگه هیچ چیز.
و حالا اینجام… هر جایی که اینجا باشه. ولی مطمئناً جایی امن نیست.
خدای من، اصلا اون دایا بود که بهم پیام داده؟ ممکنه چیزی براش اتفاق افتاده باشه؟
این احتمال یه موج دیگه از وحشت رو بهم میفرسته. سناریوها یکی یکی میاد
و تغییر میکنه تا جایی که تبدیل به یه توده از اضطراب و ناامیدی میشم.
ممکنه دچار آسیب یا دردسر بزرگی شده باشه.
لعنتی—منم آسیب دیدم و توی دردسر جدی هستم، و هیچ ایده ای ندارم که
چطور از این وضعیت بیرون بیام.
نفسم داره تندتر میشه و قلبم اینقدر محکم میزنه که از شدت درد به سینه ام فشار
میاره. برای حفظ سکوت، از کمترین نیروی باقیمونده ام استفاده میکنم.
من کجام؟
زید کجاست؟
صداهای آروم و کمرنگی میشنومکه به خاطر سر و صدای گوش هام کم و
بیصداست، ولی کم کم بلندتر میشه. گوشام رو تیز میکنم، سعی میکنم صدای
ضربان قلبم و درد شدید توی بدنم رو نادیده بگیرم و چیزی بشنوم.
یه جورایی درد هم صدای داره و اون صدای تخمی خیلی بلنده.
“زد حتما دنبالش میگرده”، یکی از مردها آروم میگه. “ولی وقتی برسیم به
گارسن و ون رو بندازیم، همه چیز درست میشه. سریع اون رو میبریم اونجا.”
خاطرهی خاصی به سرم ضربه میزنه، تصویری از بیرون کشیده شدن از
ماشینم و دردی که وقتی شیشه و فلز توی پوست من فرو رفتن،ایجاد کردن.
این توضیح میده که چرا کمرم انگار آتیش گرفته.

خلاصه کتاب
زیدن:ادلاین کجاست؟من یک شکارچی به دنیا اومدم و قرار بود ادلاین شکار ابدی من باشه.ولی وقتی اون شب از من دزدیدنش و مثل یه الماس توی قلعه ای پنهانش کردن متوجه شدم نمیتونم هیولای درونم رو مهار کنم.با خون زمینو نقاشی می کنم و جهانو برای پیدا کردنش تیکه تیکه می کنم تا اونو به جایی که بهش تعلق داره برگردونم.به آغوشم.ادلاین:اونا منو دزدیدن..برای انتقام برای نابود کردن من.هیولاهایی که لباس مردونه پوشیده بودن شکنجم کردن بهم صدمه زدن و خردم کردن .دارم برای زنده موندن می جنگم، با تمام قدرتی که دارم تلاش می کنم وقتی که دنیا علیه منه.دیگه خودمو نمی شناسم ولی قرار نیست تا ابد زندانی بمونم.زیدن میاد...نجاتم میده ولی می ترسم تا وقتی برسه هیچی از من نمونه...که دیر ...
خرید کتاب
50,000 تومان
https://webroman.ir/?p=6550
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!