اسم رمان : تلبیس
نویسنده : شادی جمالیان
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۳۳۵
«پروژهی “ازدواج سنتی” نهال و کیهان، آزمایشی است بر ماهیت قدرت و عشق. کیهان، معمار زندگی مشترک است و نهال، بازوی اجرایی. تا زمانی که خیانت، این سیستم را متلاشی میکند. اما شاید *گناه اصلی را باید در قواعد این بازی جستجو کرد…*»
خلاصه رمان :
برایش غذا میکشم خیلی طول نمیکشد که می آید روی صندلی مقابلم جاگیر میشود و میپرسم نوشابه بریزم؟نه را بی حواسمیگوید مشغول خوردن میشود و میگویم: استخر چطور بود؟
_مثل همیشه قراره طوری باشه؟دست چپم را اهرم و خودم را رویش یله میکنم. قاشقی از غذا به دهانم میگذارم و به آرامی مشغول خوردن میشوم.
کیهان هم سر فرصت و با حوصله غذا میخورد. به قدری سرد است که نمیدانم چطور سر حرف را باز کنم غذایش که تمام میشود زیر لب تشکری میکند و سراغ تلویزیون میرود.
من میمانم و میزی که باید جمعش کنم نفسم را بیرون میدهم. ظرفها را داخل ماشین میگذارم دو لیوان چای میریزم و به هال میروم.
روی مبل کنارش مینشینم سرش داخل گوشی است و اصلا نگاهی به تلویزیون نمیکند گوشی را از دستش می قاپم.
_یه فیلم ترسناک دانلود کردم میای ببینیم نگاهی به ساعت میکند مجال نمیدهم حرفی بزند و میگویم: دیر نشده که یه فیلمه بیا ببینیم.
فکر میکنم نگاهم شبیه گربه شرک شده که کوتاه می آید، کنترل لوستر را بر میدارم و خاموشش میکنم فیلم ترسناک را باید در تاریکی دید و بس فیلم را پخش میکنم کیهان نگاهش میخ تلویزیون است و من دنبال فرصتی هستم تا خودم را در نزدیکی اش جا بدهم.
میدانم فیلم به ظاهر ترسناک هم هست همین را میخواهم کمی که میگذرد و قسمتهای ترسناک شروع میشود خودم را مچاله و در نزدیکی اش جا میدهم.
دستهایش به سختی دورم پیچیده می شوند نه خودم آنها را حصاری برای خودم میکنم کم بعدتر قسمت های بدش شروع میشوند،
صداهایی که هرکس را میترساند.دستم روی دستش کشیده می شود نرم نگاهش میکنم و وقتی جلوتر می روم تا نزدیک تر روم از جا میپرد با اخم نگاهم میکند دستم را پس میزند و بلند میشود.
مجال حرفی نمیدهد شب بخیری میگوید و به اتاقمان میرود، میرود همینقدر ساده.از نزدیک شدنم خوشش نیامده از اینکه او را خواسته ام و او مرا نخواسته بیزار میشوم از این دوری های لعنتی متنفر میشوم.