دانلود رمان عشق خاکستری ( ۱ جلد کامل ) | برای اندروید ،آیفون،pdf
?رمان : #تجربه عشق خاکستری- ? نویسنده : #آرام و همکاری #بنفشه
- ? ژانر : #عاشقانه #بزرگسال #واقعی #bd-sm
? خلاصه رمان تجربه عشق خاکستری:
یک ماجرای واقعی از زندگی واقعی آرام دختری که به یه مهمانی اشتباه میره.مهمونی که فکر میکرد تولده اما در واقع جاییه برای آشنایی افراد با تمایلات ارباب و برده و BD*Sm.
حضور آرام تو این مهمونی باعث ورودش به دنیای رابطه های متفاوت آدم های متفاوت میشه.
مردی وارد زندگی آرام میشه که خیلی براش خطرناکه اما درواقع تنها ناجی آرامه…
سیاوش لواسانی … کسی که قراره زندگی آرامو زیر و رو کنه
رمان تجربه عشق خاکستری به قلم ارام :
به نام خدا.
عشق خاکستری من
من آرام هستم . این بخشی از سرگذشت منه. من
عشق خاکستری رو تجربه کردم… عشق سخت اما
بزرگ برای من . ماجرای من از یه شب و یه مرد
عجیب شروع شد.
وقتی ۱۸سالم بود و تازه وارد دانشگاه شده بودم
نسبتا
خیلی اهل دوست و مهمو نی بودم. من چهره
خوبی دارم و تو جمع ها اکثرا مورد توجه بودم .
موهام قهوه ای خرماییه و پوستم روشنه .
چشم و
ابروم تیره تر از موهامه
و درسته لاغرم اما استخونی
نیستم. ماجرای من از روزی شروع شدکه تولد
دوستم دعوت شدم. تولدی که شلوغ ترین مهمونی
بود که تو عمرم رفتم.
که گند نزنم به مهمونی .
مخصوصا که دوست پسرش
هم قرار بود بیاد و میخواست خوش بگذرونه.
جو خیلی بد بود
و دختر پسرا حسابی مست و تو هم
بودن.
وقتی حسین دوست پسر لیلا اومد یکم عکس
گرفتیم
و بعد هر دو رفتن وسطو من تنها شدم .
یکم
که گذشت یه پسر از جمع کناریم اومد
سمتمو گفت
برم پیششون و تنها نباشم .
صورت مستش نشون
میداد حالش خوش نیست.
همه داغون بودن.
گفتم
نه و بلند شدم .
رفتم لباس هامو بگیرم تا خودم تنهایی برگردم خونه
که یه نفر دستمو گرفتو کشید .
تو گوشم گفت
کجا سفید برفی
تقلا کردم برم اما منو کشید تو یه اتاق و درو قفل
کرد
فضای اتاق نیمه تاریک بود و کش که منو گرفته بود
نمیدیدم .
دستش سینه ام روف یشدو من با جیغ
دستشو پس زدمو خواستم هولش بدم اما چنگ زد
به یقه لباسم که با آرنجم کوبیدم به زیر فکش .
این حرکتو برادرم بهم یاد داده بود
دقیقا جواب دادو اونم عقب کشید
به سمت در رفتم تا قفلو باز کنم که چنگ زد به
موهام.
کوبیده شدم رو زمین
باورم نمیشد این اتفاق داره برام میفته
مثل تمام فیلم ها وکتابای که میخوندم
دختر بدبخت که مورد تجاوز قرار میگرفت
اما نمیخواستم من اون بدبخت باشم
با وجود درد مکث نکردمو از زیر دستش در رفتم تو
تاریکی دستم به چیزی خورد .
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه: