دانلود رمان گوزن ( ۱ جلد کامل ) | برای اندروید ،آیفون،pdf
خلاصه رمان گوزن :
این رمان روایت زندگی ۵ نفر را به تصویر میکشد…آرزو،آرمان،کوهیار و کوهسار که دو برادر دو قلوان،ریما و در آخر هم یارا.شخصیت اصلی این داستان یارا،دختری شیطون و مقاوم که چند سال پیش بخاطر سختی و تحقیر و توهین و کتکایی که مدام از خانوادش میخورده از پدرش یک چک با مبلغ بالا میدوزده و به ترکیه فرار میکنه
و بعد از سختی های فراوان به کانادا مهاجرت میکنه تو یک ساختمون خرابه با اون ۵ نفر دیگه آشنا میشه
و رابطه دوستانه ی خیلی خوبی باهم برقرار میکنن تا اینکه در یک شب دورهمی در کنار همدیگه آرمان پسرخالش
کیانو به خونه یارا دعوت می کنه که…
قسمتی از رمان گوزن :
“دوستانه”
_زودباش آرزو بدو ببینم ، تو میتونی
_خفه شووو بی شعور ، این چه خواسته ایه آخه؟ آقا نمیاد ، ندارم،
میفهمی؟
دیگه از شدت خنده اشک از چشمام میومد
همه مون از این میترسیدیم بیوفتیم دست کوهیار و این دفعه مطمئنا
روز شانس آرزو
نبود!
آرزو_ کوهیار تورو خدا بیخیال شو، یه شرط دیگه بگو!
کوهیار_ آقا جان خودت جرات رو انتخاب کردی پس زود باش
انجامش بده، اونقدری که
الان داری به خودت فشار میاری اصولا باید تا الان ده تا میزدی!
شکمم درد گرفته بود از دست این دوتا …
به بچه های دیگه نگاه کردم، آرمان قرمز قرمز شده بود و تموم تنش
میلرزید و صدای
قهقه هاش از هممون بالاتر بود
کوهسار با وجود اینکه همیشه متین و محترمانه میخندید ولی الان
جوری قهقه میزد که
قشنگ میتونستم تک تک دندوناش رو بشمارم
ریما رو زمین افتاده بود و خندش رو حالت سایلنت بود ولی یه جوری
دست و پا میزد
هرکی از دور میدیدش فکر میکرد جن زده شده
دوباره صدای جیغ آرزو بلند شد
_بیشعور اولا چون انتخاب اولم حقیقت بود مجبور بودم الان جرات
رو انتخاب کنم در
ضمن خودت مگه نگفتی تو این بازی + ۱۸ممنوعه؟
کوهیار_ جانم؟! + ۱۸؟ آقا یکی به من بگه گوزیدن تو ملأ عام کار +
۱۸محسوب میشه؟
والا تا جایی که من خبر دارم از بچه ی یک روزه تا آدم پیر صد ساله
انجامش میدن…
بین خنده هام بالش رو پرت کردم سمت کوهیار
_بیشعور انقدر اذیتش نکن الان سکته میکنه
۳،۴دقیقه گذشت و دیگه کم کم هممون خندمون کم شده بود
که دوباره کوهیار وقتی دید اروم شدیم با اون شیطنت همیشگیش
دوباره رو کرد به آرزو …
_ببین بچه ها هم سکوت کردند، حالا همه منتظریم که ببینیم چه
میکنه این بازیکن! بدو
ببینم ناز نفست
و دوباره همه خنده هامون منفجر شد…
آرزو چنان جیغ بنفشی کشید که فکر کنم ۵بلوک اونور تر هم شنیدند
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه: