وب رمان
رمان بن بست مهربانی pdf

اطلاعات

رمان بن بست مهربانی pdf

محمد پلیسی است بعد از فوت همسرش که به خاطر نگهداری فرزندش مجبور است

با خانواده ای خود زندگی کند،

آنها به یک خانه ی بزرگتر در یک کوچه ی بن بست نقل مکان می کنند

، که محمد عاشق همسایه ی معلمش ( آرمیتا ) می شود …

خلاصه رمان بن بست مهربانی

با نزدیک شدن صدای آژیر آمبولانس،

دخترجوان به سرافتاده بر زمینی که دورش را دایره ای خونین

که هرلحظه شعاعش بزرگ و بزرگ تر می شود، می شود،

را ببیند! آرمیتا با دیدن چهره غرق در خون مردجوان،

آخرین توانش را از دست داد و بر زمین افتاد…. جمعه نزدیک ظهر بود،

آرمین غرغرکنان به آشپزخانه آمد و یکی از صندلی ها رو عقب کشید

و رو به روی شهناز که مشغول پاک کردن بود. سبزی خوردن بود، نشست

مادر من شیخ اجل سعدی علیه الرحمه فرموده

«یا مکن با پیلبانان دوستی،یا بنا کن خانه ای در خورد پیل»

من دیگه بیشتر از این نمیتونم این شازده پسرتو تحمل کنم.

شهناز بی اختیار لب هایش کش آمد.

پسر دستش را زیر شانه گذاشت و به او زل زد.

– می خندم؟ شهناز چاقو را که با آن تربچه نقلی ها را سر می برید کنار گذاشت

و به چهره ی شوخ پسر نوزده ساله نگاهی انداخت و بلند خندید.

https://webroman.ir/?p=1321
لینک کوتاه:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!