بهار، دختر جوانی که در کودکی خانوادهاش را در یک سانحهٔ رانندگی از دست میدهد، نزد عمهاش بزرگ میشود. با وضعیت مالی نامناسب، به عنوان منشی در یک شرکت معتبر کار میکند، غافل از اینکه رئیس شرکت، "آرمان"، دوست صمیمی برادر ناشناختهاش است—برادری که وجودش از او پنهان شده بود. با نزدیک شدن به آرمان، احساساتش شعلهور میشود، اما کشف میکند او همسر و فرزندی دارد...