قرار بود کار سادهای باشه، ولی هیچچیزی تو رابطه با ناکس ساده نیست. یه دقیقه داریم دعوا میکنیم، دقیقه بعد دارم از دیدن هندستنداش بدون تیشرت بیش از حد لذت میبرم!عاشقش شدن اشتباهه…سرم رو میذارم عقب روی تخت و نفسنفس میزنم. ایوری یه حوله میاره و خودمو تمیز میکنم. همین که میخوام لباس بپوشم و برم، خودش رو کنارم پرت میکنه.میپرسه: «میمونی؟»میگم: «من اهل بغل کردن نیستم، پرنسس.»– «یعنی از بغل کردن خوشت نمیاد یا این یکی از قوانینت برای رابطههای راحت و بیتعهدته؟»پشت گردنم رو میمالم: «فکر کنم هر دوتاش.»