وب رمان
دانلود رمان حس ماندگار pdf |اثر ناشناس
  • نام: حس ماندگار
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: ناشناس
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 1657
من ترنمم دختری که به اجبار به عقدشوهرخواهرم در اومدمزمانی که خواهر دو قلوم فوت شد دخترش به دلیل هم سان هم شکل بودن من به خواهرم به من دل بست  و منو مادر خودش تلقی کرد.پدرم منو مجبور کرد که به عقد مهرداد دربیام .مهردادی که‌تا تبسم بود من خواهرش بودم اما بعد از مرگ تبسم ازمن تمکین می خواست و به من نزدیک میشد به عنوان اینکه من تبسمم نه ترنم...من دختری بودم که به جرم‌ هم شکل بودن با خواهر دوقلوم مجبور به‌ مادر شدن‌ و عقد اجباری با شوهر خواهرم میشم.
دانلود رمان نفسم میبره pdf |اثر ناشناس
  • نام: نفسم میبره
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: ناشناس
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 1086
فرزاد که نمی‌تواند این وسوسه را تحمل کند، دختر را به زودی به عقد خود درمیآورد! اما آیا این ازدواج اجباری، آرامش میآورد؟ یا انفجاری از تمایلات سرکوبشده، خشم و حسادت؟
دانلود رمان سناریو ماه و ماهی pdf |اثر ناشناس
  • نام: سناریو ماه و ماهی
  • ژانر: عاشقانه، کلکلی، اجتماعی
  • نویسنده: ناشناس
  • تعداد صفحات: ۱۴۶
دستِ گرمش روی کمرم سنگینی می‌کرد. "گرسنه‌ای؟" دروغِ نازکی برای پنهان کردن آنچه هر دو می‌دیدیم: کبودیِ انگشت‌مانند دور گردنش، مثل حلقه‌ای از یک دعوای خاموش.واکنشم غریزی بود: پرت کردن دستش، فرار با قدم‌های لرزان. باد به صورتم می‌خورد، ولی صدای ضربان قلبم از آن هم بلندتر بود. وقتی درِ خانه را پشت سرم کوبیدم، تازه فهمیدم دارم از چه فرار می‌کنم—نه از او، از این که می‌ترسیدم جواب را بدانم...
دانلود رمان شوفر pdf |اثر ناشناس
  • نام: شوفر
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: ناشناس
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 615
داستان دختری به نام هانا که زندگی آرامی دارد تا اینکه یک شب با مردی غریبه آشنا می‌شود. این آشنایی مسیر زندگی او را تغییر میدهد و رازهایی از گذشته را برملا می‌کند. با ورود این مرد به خانه‌شان به عنوان راننده شخصی، هانا کمکم متوجه احساسات پیچیده خود می‌شود...
دانلود رمان عمویم نباش pdf | اثر ناشناس
  • نام: عمویم نباش
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی
  • نویسنده: ناشناس
  • ویراستار: وب رمان
  • تعداد صفحات: 1133
با تردید به عمویم نزدیک شدم."امشب نیاز دارم با شما صحبت کنم."و با دقت پرسید:"موضوع چیست عزیزم؟"با صدایی لرزان گفتم:"نزدیکی شما همیشه آرامشم بوده."او با ملایمت پاسخ داد:"اما اینجا محل مناسبی نیست."پیشنهاد دادم:"شاید محیطی خلوتتر..." پس از لحظه‌ای، به پارکینگ رفتیم. در آن خلوت، احساسات سرکوب شده‌مان سرانجام بیان شد...
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!