اسم رمان : دلداده هوس
نویسنده : zahra rz
ژانر : عاشقانه، انتقامی، بزرگسال
تعداد صفحات : 742
دختری که عاشق پسرعموی مغرورش میشه اما توسط یکی از همکارا و رقیب های مهبد که ۲۰سال از الیسا بزرگ تره ، دزدیده میشه ولی مهبد همچنان به دنبال گمشده ی خودش می‌گرده تا اینکه …
خلاصه رمان :
با دیدن این صحنه قطره اشک سمجی از گوشه ی چشمم سر
خورد و روی گونه ام لغزید.
آرزو مدام آخ و ناله میکرد و مهبد هم پشت هم می گفت
جونم… جونم جنده ی سکسی من…
طاقت دیدنشون رو نداشتم ولی نمی دونم چه چیزی درونم مانع
می شد تا از اون جا برم و دست از دید زدنشون بردارم
مهبد از سینه های تپل و سفید آرزو دست برداشت و در حالی
که بوسه ی کوتاهی رو لبش نشوند از روش بلند شد و دستش رو
به سمت پایین برد و داخل شورتش کرد
با دیدن کارش چند شم شد ولی نمی دونم چرا گرم شدم
اشک هام بند اومده بودن و دلم میخواست الان تو اون لحظه
من جای آرزو زیر خواب مهبد بودم.
درسته آرزو نامزد مهبد بود ولی قضیه اشون فقط در حد صیغه
بود و نمی دونم این آرزو چرا این قدر زود خودش رو وا داده بود.
با آه های ریزی که آرزو می کشید مهبد حرکت دستاش رو سریع
تر کرد و خواست شورتش رو از پاش در بیاره که با صدایی که از
پایین پله ها شنیدم سریع به خودم اومدم و تا قبل از این که
کسی من رو در حال دید زدنشون ببینه از اونجا فرار کردم
الافی که خودم رو تو اولین اتاقی که رسیدم چپوندم و در رو پشت سرم
بستم.
قلبم تند میزد و حسابی استرس گرفته بودم.
با چشم های خمار خیرهی بدن بلوریش شدم
درسته آرزو انتخاب خودم نبود ولی حالا که خودش تا این
اندازه دلش بودن با من رو میخواد چرا استفاده ام رو نبرم
گاز ریزی از سینه های سفید و تپلش گرفتم که زیر لب آه
خفه ای کشید.
کارش رو خوب بلده می دونه چجوری شهوتم رو بیشتر کنه
زبونم رو نرم رو نوک سینه اش کشیدم و دورش دورانی
حرکت دادم
دستش تو موهام نشست و سرم رو بالا کشید
مهید دیگه طاقت ندارم
جونم… جونم جنده ی سکسی من…
از نظر من آرزو فقط یه زیرخواب بود حالا چه با صیغه چه بی
صیغه.
اون هم مثل تموم دخترای اطرافم یه تاریخ انقضا داشت.
مامان فکر میکرد با وارد کردن آرزو به زندگیم میتونه من رو
سر به راه کنه
ولی نمی دونه که خودش با دستای خودش زیر خواب جدیدم و
ابرام تهیه کرده
با این افکار دست از سینه هاش برداشتم و
بوسه ی کوتاهی رو لبش نشوندم
لبخند پر هوسی به روش پاشیدم و خودم رو لای پاش جا کردم
دستم که داخل شورتش رفت چشماش رو بست و آه و ناله هاش
شدید تر شد.
خودم هم به جنون رسیده بودم
ولی آدمی نبودم که به همین راحتی ارضا شم باید بیشتر
تحریکش می کردم که طاقت کلفتیم رو داشته باشه.
