اطلاعات
دانلود رایگان رمان ۳۶۵ روز ( جلد ۱ کامل) | برای اندروید ،آیفون،pdf
*پیشنهاد ویژه ادمین سایت جهت مطالعه*
- رمان: #۳۶۵_روز
#۳۶۵_Days - نویسنده: #بلانکا_لیپیچسکا
#Blanka_Lipińska - ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #بزرگسال #خارجی،اروتیک
خلاصه رمان ۳۶۵ روز:
۳۶۵ روز راوی رابطهٔ پرهیاهویی میان لورا یک دختر جوان لهستانی متصدی فروش اجرایی و یک سرکردهٔ خوش هیکل و جذاب مافیای سیسیلی به نام ماسیمو است. ماسیمو پس از مرگ پدرش در راس خاندان مافیای خود قرار میگیرد و دلدادهٔ لورا میشود. سپس لورا را میرباید و از او میخواهد که به وی ۳۶۵ روز مهلت دهد. اگر در این ۳۶۵ روز دختر به او دل نبست، آزاد است و میتواند برود
قسمتی از رمان ۳۶۵ روز:
ماسیمو
–ماسیمو، میدونی این چه معنی داره؟
سرمو به طرف پنجره چرخوندم، به آسمون خالی از ابر خیره شدم
و بعد برگشتم و به طرف دیگه معامله نگاه
کردم:
–من به هر قیمتی که شده باشه اون شرکت رو بدست میارم،
چه خانواده ماننته خوششون بیاد، چه نیاد.
با عجله از روی صندلی هاشون بلند شدن
و پشت سر من ایستادن.
جلسه خوبی بود اما قطعا زیادی طول کشیده
بود .
رمان ۳۶۵ روز pdf
با مردهایی که توی اتاق بودن دست دادم و در حالی که به طرف در میرفتم گفتم:
–ببیند، اینطوری به نفع همه ست.
انگشت اشاره م رو بالا اوردم و ادامه دادم:
–بعدا بخاطرش ازم تشکر میکنین
یکی دیگه از دکمه های پیراهن سیاهم
رو باز کردم، به صندلی عقب ماشین تکیه دادم
و از هوای تازه و خنکی که
از دریچه های کولر وارد فضای ماشین میشدن لذت میبردم.
رمان ۳۶۵ روز جلد دوم
–برو خونه
کلمات رو همراه با نفسی که از دهنم خارج میشد
غرغر کنان بیرون ریختم
و بعد گوشیم رو بدست گرفتم و صفحه
پیام هام رو بالا و پایین کردم .
بیشترشون پیام های مربوط به کار بودن
اما بین اونها پیامی از آنا توجهم رو جلب
کرد
“من حسابی خیسم،نیاز به مجازات و تنبیه دارم”
آلتم توی شلوارم تکون خورد آهی از دهنم خارج شد،
حس میکردم داره سفت و سخت میشه
آره، همینه، دوست دخترم حس شیشمش خوب کار میکنه
و فهمیده توی چه حال و هواییم .
حتما میدونسته که
جلسه خیلی خوب و راحت پیش نمیره
و خیلی خوب میدونه که برای به آرامش رسوندن من باید چیکار کنه.
“برای ساعت ۸آماده باش”
سریع در جوابش این رو نوشتم
و بعد روی صندلی لم دادم
و از پنجره ماشین جهان اطرافم رو تماشا میکردم
که
چطور از جلوی چشمم ناپدید میشن.
رمان ۳۶۵ روز پی دی اف
چشمامو بستم و دوباره فکر اون دختر توی ذهنم نقش بست
و آلتم رو در عرض چند ثانیه به سختی فولاد کرد.
خدایا، اگه پیداش نکنم دیوونه میشم.
از اون حادثه لعنتی ۵سال میگذره؛ پنج سال طولانی از زمانی که دکتر
گفت “معجزه شده”
من مردم و دوباره زنده شدم و توی بیهوشی
رویای زنی رو دیدم که هیچوقت توی زندگی واقعی ندیده بودمش .
وقتی توی کما بودم اونو در خیالات خودم دیدم .
رایحه موهاش، نرمی و لطافت پوستش، حتی میتونم نوازش
شدنم توسط دستاش رو هم به یاد بیارم
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه:
https://webroman.ir/?p=361
لینک کوتاه: