اسم رمان : پادشاهی گناه
نویسنده : ساحل زندی
ژانر : عاشقانه، مافیایی، خارجی، ماجراجویی، معمایی
تعداد صفحات : 903
جین برای شرکت در مراسم ازدواج خواهرش به قلعه خاندان ماریس میره ، خاندانی ک در زمینه فولاد یکی از سرشناسترین تجار هستند.
اما خیلی زود متوجه آدمهای متفاوتِ درون قلعه و نیتهای عجیب هر کدوم میشه ….
باندِ مافیایی ک پشت نقاب متشخص سرمایهگذاری مخفی شده و رئیس عجیبی ک در ازایِ زنده موندن جین ازش چیزای زیادی میخواد…
خلاصه رمان :
گرمای دستش که روی کمرم حرکت میکرد خیلی برام لذت بخش بود.
هومی از رضایت گفتم که بوسه ای رو گونه ام نشست
عطرش ریه هام رو پر کرد و یهو دلم پیچید
این خواب نبود لعنتی این خواب نبود
سراسیمه از خواب پریدم و چرخیدم رو تخت تا ازش دور شم
چنان هول خورده بودم که اصلا متوجه موقعیتم روی تخت نبودم.
انقدر به لبه تخت نزدیک بودم که با این حرکت سقوط کردم پایین و
صدای خنده سر خوشانه تام بلند شد.
از برخورد باسن و شونه ام به زمین صدای بدی بلند شد و درد تو تنم
پیچید.
با سردرگمی نشستم رو زمین و موهام رو از جلو چشمم کنار دادم.
تام خندید و گفت
آروم جولیا چرا فرار میکنی؟
هنگ فقط نگاهش کردم و گفتم
تام من جین ام نه جولیا
ابروهای تام بالا پرید
حالا اون بود که مثل برق گرفته ها بلند شد
شوکه گفت
اینجا که اتاق جولیاست
با تاسف براش سر تکون دادم و گفتم
نه ! مادرت اتاق رو به روزی رو داده به جولیا
زیر لب لعنتی فرستاد و سریع رفت سمت در
حتی معذرت هم نخواست
هر چند من شک دارم واقعا اشتباه کرده باشه
تام نامزد جولیا بود.
خواهر دو قلو من
به بهانه شبیه اما همیشه به دستی به تن و بدن متم میزد و هر بار
بودن قسر در میرفت
بلند شدم و در اتاقم رو قفل کردم
دوباره خزیدم زیر پتو
پسره احمق
یا شاید باید بگم هرزه بیمار
رابطه من و جولیا خوب نبود
برای همین اگر حرفی در مورد تام میزدم نه تنها باور نمیکرد که رابطه ما
بدتر هم میشد.