وب رمان
دانلود رمان تسخیر ادلاین pdf |اثر H D Carlton
  • نام: تسخیر ادلاین
  • ژانر: جنایی، معمایی، اکشن، دارک، اروتیک، خشن
  • نویسنده: H D Carlton
  • ویراستار: وب رمان
  • مترجم: آساواژه
  • تعداد صفحات: 648

دانلود رمان تسخیر ادلاین pdf |اثر H D Carlton

 

اسم رمان : تسخیر ادلاین [جلد 1] [مجموعه موش و گربه]

نویسنده : H D Carlton

ژانر : جنایی، معمایی، اکشن، دارک، اروتیک، خشن

تعداد صفحات : 648

در مورد نویسنده ای که تصمیم میگیره توی خونه ای که از مادربزرگش بهش به ارث رسیده زندگی کنه.
خونه ای که مادرش معتقده نفرین شده است اما ادلاین به هیچ وجه نمی ترسه تا وقتی متوجه می شه کسی داره تعقیبش می کنه.
یه مرد به دنبالشه و گاهی از پنجره بهش خیره می شه.
گاهی براش یه رز سرخ روی پیشخون خونش می ذاره یا از شرابش می نوشه.
و گاهی توی خواب تماشاش می کنه.
بهش اجازه نمیده با مردی قرار بذاره و اگه اینکارو انجام بده؟مجازات می شه.
ممکنه بخواد پاشو فراتر از این بذاره؟

خلاصه رمان :

پیش درآمد.

پنجره های خانه از شدت رعد و برق در پهنه ی آسمان میلرزد. آذرخش از دور دست، شب را روشن میکند.در آن لحظه ی کوتاه، در چند ثانیه از نور کور کننده، سایه ی مردی در بیرون از پنجره ی اتاق من دیده میشود من را نظاره میکند همیشه من را نظاره میکند.

مانند همیشه به تکاپو می افتم قلبم از شدت هیجان لحظه ای می ایستد و بعد میلرزد.نفس- هایم کوتاه و دستانم سرد میشوند اهمیتی ندارد که چند بار او را ببینم. او همیشه همین حالت را در من پدید می آورد.

ترس

و هیجان.

آیا او الان من را میبیند؟ که چیزی جز زیرپوشی نازک که از زیر پارچه ی آن نوک پستانهایم بیرون زده است به تن ندارم؟ یا شورتکی که به زور باسنم را پوشانده؟

از چیزی که میبیند خوشش می آید؟

البته که می آید.

برای همین است که من را نگاه میکند، مگر نه؟

برای همین است که هر شب برمیگردد و وقتی من در سکوت او را به چالش میکشم در نگاه

کردنش جسورتر میشود.

امیدوارم که جلوتر بیاید آن وقت دلیلی دارم که چاقویی زیرگلویش بگذارم!

حقیقت این است که از او میترسم در واقع وحشت دارم

اما مرد ایستاده در بیرون پنجره ی من به من این احساس را میدهد که در اتاقی تاریک نشسته ام که در آن تلویزیونی فیلم ترسناکی را نمایش میدهد

قبض روح کننده است، من فقط میخواهم پنهان شوم اما بخش ناهمگونی از من،من را سرجایم و در معرض ترس نگه میدارد

و باز هم تاریکی اینبار آذرخش در جایی دورتر پدید می آید.

نفسهایم تشدید میشود، نمیتوانم او را ببینم، ولی او من را میبیند.

نگاهم را از پنجره میگیرم و به پشت سرم را نگاه میکنم و گمان میکنم که به نوعی به داخل راه پیدا کرده

مهم نیست که عمارت پارسونز چقدر تاریک باشد،کف سیاه و سفید و شطرنجی آن همیشه دیده میشود.

این خانه را از پدربزرگ و مادربزرگم به ارث بردم. پدر پدربزرگم در اوایل دهه ۴۰ میلادی، با خون و عرق و اشک و به قیمت جان پنج کارگر این خانه ی سه طبقه به سبک ویکتوریایی را ساخت.

افسانه ها – یا بهتر است بگوییم مامان بزرگ – میگوید ساختمان آتش گرفت و کارگران در حال کار را .کشت من نتوانستم مقاله ی خبری ای بیابم که از این حادثه ی ناگوار چیزی گفته باشد، اما ارواحی که در این عمارت رفت و آمد میکنند بوی ناامیدی میدهند.

مامان بزرگ همیشه داستانهای واهی و بلندپروازانه میگفت که چشمهای پدر و مادرم را در کاسه می گرداند.

مامان کلامی از حرفهای مامان بزرگ را باور نمیکرد اما من فکر میکنم او صرفا نمیخواست که باور کند.

گاهی در شب صدای پا میشنوم این صداها میتواند متعلق به ارواح کارگرانی باشد که هشتاد سال پیش در آتش سوزی ای غم انگیز کشته شدند و یا متعلق به سایه ای باشد که در بیرون خانه ی من ایستاده است.

من را نظاره میکند.

همیشه من را نظاره میکند

خلاصه کتاب
در مورد نویسنده ای که تصمیم میگیره توی خونه ای که از مادربزرگش بهش به ارث رسیده زندگی کنه.خونه ای که مادرش معتقده نفرین شده است اما ادلاین به هیچ وجه نمی ترسه تا وقتی متوجه می شه کسی داره تعقیبش می کنه.یه مرد به دنبالشه و گاهی از پنجره بهش خیره می شه.گاهی براش یه رز سرخ روی پیشخون خونش می ذاره یا از شرابش می نوشه.و گاهی توی خواب تماشاش می کنه.بهش اجازه نمیده با مردی قرار بذاره و اگه اینکارو انجام بده؟مجازات می شه.ممکنه بخواد پاشو فراتر از این بذاره؟
خرید کتاب
45,000 تومان
https://webroman.ir/?p=6555
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!