خلاصه رمان کاباره :
داستان دختریست تنها و بدونه پشتوانه که به خاطر کینه پدرش به عشقش نمیرسه .
عشقش هم به خاطر نرسیدن اموال نیکی جا میزنه و اونو با یه منصور روانی ول میکنه .
نیکی چاره ای نداره جز قبول کردن …..
قسمتی از رمان کاباره به قلم مسیحه زادخو:
نمیتونستم هر روز نیکی رو جلوی چشمم ببینم
و تو آتیش عشقش بسوزم چون میدونستم نیکی برام یه ممنوعه بزرگه
بعد از چند سال وقتی به ایران برگشتم
تا حداقل از
احساس درونم که توی این سال ها آتیشم زد
با نیکی حرف بزنم ، دیدم نیکی یه خاطرخواه دلسوخته داره
که البته برای ثروتش کیسه دوخته .
رمان کاباره pdf
فرید شد رقیب عشقی من که
عاشق خواهرم بودم …
عشقی که نتونستم هیچ وقت به زبون بیارمش .
هنوز در تردید گفتن و نگفتن راز دلم بودم که تورج خان یه دستور عجیب داد
برای ازدواجم که همه خانواده تو شوک این حرف بابام بودیم . اون خواهرمه ….
این رمان ها را اگه نخوندی وب رمان بهت پیشنهاد میکنه: